1. خانه
  2. مقالات
  3. مطالعه ای در تقویت دید و تربیت نگاه در عکاسی

مطالعه ای در تقویت دید و تربیت نگاه در عکاسی

یکی از بحث های رایج در میان اهالی دوربین عکاسی و سفرهای عکاسی  همین موضوع: « مطالعه ای در تقویت دید و تربیت نگاه در عکاسی » است.
موضوعی که کم و بیش اغلب ما در میان نشست ها و گفت وگوهای عکاسانه آن را شنیده ایم و شاید! لحظاتی هم به فکر فرو رفته ایم که این بحث یک موضوع وقت گیر برای این جلسه است که زمان بگذرد؟ یا به واقع یک شیوه صحیح در ساختار تفکیک میان دو نیروی درک بصری است که یکی در سطح می ماند و دیگری این حس و قوّه را تا سرحدّ امکان پیش می برد؟
به یاد بحث جالبی که سه سال پیش، هنگام صرف ناهار با دوستان عکاسم داشتم، افتادم، زمانی که اولین سفر عکاسی ام را از منظره های با شکوه ایسلَند انجام دادم.
از یک عکاسی لذت بخش به محل سکونتمان برگشته بودیم و مشغول خوردن ناهار و نوشیدنی بودیم و گفت وگو می کردیم و می خندیدیم که بحث دوستانه ما به سمت و سوی عکاسی رفت، بعد از یک بحث کسل کننده و اجباری درباره ی وسایل جانبی دوربین عکاسی، به بحث درباره ی موضوع های جالب تری رسیدیم.
موضوع هایی مانند: نور، برنامه ریزی در سفرهای عکاسی، شرایط تطبیق با برنامه سفر عکاسی، نقش فرد در اجرای برنامه گروهی، وظیفه فرد و گروه در قبال هم، تاثیر مقصدهای مسافرتی و ماجراجویی های شخصی مان در عکاسی و … یکی از همراهان خوش بیان و اهل مزاح، عاقل، خوش سفر که اهل کشور هلند هم بود، یک اظهار نظر جالبی کرد که به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد.
او با ذوق و لذت، موضوع منظورش را با آب و تابی ویژه بیان کرد و من آن را برای تان نقل می کنم:
« شگفت آور است که عکاسان چگونه می توانند برای عکاسی به مکان های مشابه و در زمان های مشابه سفر کنند و با عکس های کاملاً متفاوت و مختلف بازگردند»
وقتی این جمله را گفت، می خندید و اظهار نظر او لبخند و تأیید گروه را به همراه داشت و به طور قابل توجهی گروه را یک سکوت با نگاه های مبهوت فراگرفت و بحث به سرعت به سمت دیگر موضوع های عکاسی رفت.
آنچه این دوست هلندی مان اظهار کرد، نه تنها جالب بود بلکه یک واقعیت انکارناپذیر بود، یک واقعیتی که اساس آن، بهترین مثال ممکن برای فرآیند تجسم و خیال و تصوّر است. به طور دقیق تر، سازه های منحصر به فرد هنرمندانه تحت تاثیر تجربه های مختلفی در طول زندگی شکل گرفته اند و احتمالا تحت تاثیر احساس غالب در زمان گرفتن عکس بوده اند.
یک صحنه یکسان، ولی نگاه های متفاوت، برداشت های متفاوت، عکس های متفاوتی را خلق می کند. در طول سال های بعد از آن بحث؛ هنگام ناهار، به این سوال فکر کرده ام که ” چگونه عکاسان مشابه به سمت سوژه های یکسان سفر می کنند و با عکس های مشابه یا متفاوت برمی گردند؟ ” در اصل، این کار هیچ مشکلی ندارد. عکاسی کردن از موضوعات مشابه و با عکس های متفاوت و جذابتر برگشتن، همیشه یک چالش بوده است پاسخ به این پرسش برای من کاملاً مشخص شد، « بایستی نگاهم را تغییر دهم ».

  • تپه های شنی ALgodones
    چندین بار تپه های شنی در جنوب کالیفرنیا را، که از تپه های شنی Kelso در منطقه حفاظت شده ملی Mojave تا تپه های شنی Mesquite flat در بوستان ملی درّه مرگ، امتداد دارد، رفته ام و پیاده روی و عکاسی کرده ام.

یک منطقه از تپه های شنی هست که تا آن روز کشف نکرده بودم، تپه های شنی Algodones، منطقه وسیع شناخته شده برای تفریح و سرگرمی ماشین های کویرنوردی.

به هر جایی می رفتم به محل اتصال و برخورد نور و زمین دقیق نگاه می کردم و در پی کشف مکان جدیدی بودم و از آنجائی که برای رسیدن به این تپه ها ۲ تا ۳/۵ ساعت با سرعت حرکت ماشین، از درب خانه ام در San Diego تا آنجا راه هست، تصمیم گرفتم این کار را با همه مخاطراتی که دارد انجام دهم. سه ماه پیش، یک سفر کوتاه و دو روزه به این تپه های شنی داشتم تا از این سرزمین به شیوه ای که تاکنون اینگونه ندیده بودمش و با احساس و خلاقیت کافی عکاسی نکرده بودم، دیدن کرده و عکاسی کنم.
ابتدا با خودم در مورد موضوع و چگونگی برخورد با آن مکالماتی را داشتم و سپس با یک هدف مشخص و روشن شروع به دیدن و مکاشفه و عکاسی کردم، کشف نور، سایه ها و کنتراست برای ایجاد یک تغییر جدید در ساختار تعریف از موضوع یا نگاهی تازه به یک موضوع آشنا و تعریف شده برای دید و ذهنیت درونی ام.

اگرچه می دانستم، منظره ای که در آن منطقه به آن وارد خواهم شد (Obsorne overlook off Hwy) در آن زمان ویژه از فصل سال (اوایل زمستان) بدون شک و تردید، با ردِّ چرخ ماشین های صحرایی تخریب شده است. من خیلی نگران این موضوع نبودم، علاقه من، عکاسی از یک منظره بکر نبود، بلکه بیشتر کشف نور، سایه ها و بافت ها و الگوها بود، وقتی صحنه را ارزیابی کردم، به سرعت به آبستره هایی که می توانستم به طور بالقوه بسازم علاقه مند شدم ( با، یا بدون رد چرخ ها حتی).
با توجه به ذائقه ی هنری ام در آن زمان، به طور معقولی حس خوبی درباره ی نمادها برای گرفتن تصاویر جالب داشتم.
تنها سوال ذهنم این بود که: در لحظه قطعی باز شدن زمان عبور نور در میان دو پرده شاتر، چه موضوع های ویژه ای ظاهر خواهند شد و چه تصویری بر سطح حساس شکل خواهد گرفت؟

تپه های شنی Kel So Mamiya 7II, 43 mm f/4.5 , Fuji chrome Velvia 50

 

تپه های شنی Mesquite flat Nikon D800 , 100 mm  f/2.8 E series

هر زمان که عکاسی از یک منظره خاص را شروع می کنم، یکی از این دو ایده را در اختیار دارم:
نخست: یک موضوع خیلی ویژه را از آنچه که علاقه دارم در نظر می گیرم، موضوعی که درباره ی آن جستجو کرده ام و همه آن چیزی که برای طبیعت مادر نیاز دارم، فراهم کردن نور برای به انجام رساندن یک فرآیند تجسمی است.
و یا اینکه: با کیفیت ویژه ای از نور شروع می کنم برای چیزی که مطمئن هستم اتفاق خواهد افتاد، البته هنوز یک موضوع خوب تعریف شده در ذهن ندارم. پس براساس نور، یک موضوع را بر اساس حال و احساسم در لحظه جستجو خواهم کرد. از نظر من، هر دو روش همزمان نمی تواند قابل اجرا باشد. هرعکسی که گرفتم یکی از این دو روش اهمیت بیشتری داشته است. برای گرفتن این عکس روش دوم را انتخاب کردم براساس گزارش های هواشناسی، با اطمینان خاطر بالا می دانستم که نور مطلوب فراوانی (که دارای یک جهت، کنتراست بالا و زیر یک آسمان پاک است) خواهم داشت. اما موضوع ویژه ی من، که بایستی در لحظه اتفاق بیافتد، مثل اینکه چیزی را ناگهانی یا بصورت تصادفی ببینید و متوجه شوید.

برای گرفتن عکس های زیر، از فیلم سیاه و سفید panchromatic که یکی از ابزارهای مورد علاقه ام است استفاده کردم. به استثنای یکی از عکس ها، از یک دوربین ۳۵ میلی متر استفاده کردم که یکی از وسیله هایی است که ترجیح می دهم در شرایطی که نور به طور سریع تغییر می کند، یا جایی که دوست دارم موقعیت و ترکیب بندیها را سریع تغییر دهم و یا در یک زمان کوتاه از نوردهی چندگانه بهره ببرم، از آن استفاده کنم. واضح است برای عکاسان منظره که سیاه و سفید عکاسی می کنند، کنتراست، وضوح و سادگی بسیار مهم است.

برای کنتراستی که در نظر دارم از یک فیلتر قرمز، که یک وسیله کلاسیک در عکاسی سیاه و سفید است استفاده کردم. به استثنای یکی از عکس های زیر، از یک استراتژی نوردهی استفاده کردم که روشنایی های قوی ای که با سایه های عمیق متعادل می شود را برای ایجاد کنتراست و عمق وبُعدِبافتِ موضوع تولید خواهد کرد و یک حس جذاب و رازآلودی را به یک منظره می دهد. در همه ی این عکس ها از یک لنز با فاصله ی کانونی زیاد که پرسپکتیو را محدود و فشرده می کند استفاده کردم.
یک مکث کوتاه، ارزش این را خواهد داشت تا رابطه ی بین جهت نور و بافت را توضیح دهیم. اگرچه قطعاً یک مقاله اختصاصی در آینده، بیشتر ارزش توجه خواهد داشت.

در مجموع چه یک هنرمند عکاس باشد یا نقاش یا طراح، بافت ها به بهترین شکل با دو جهت تابشی نور آشکار می شوند. تابش از کنار و تابش از پشت. برای عکاسان منظره، نوری که از کنار از روی یک منظره عبور می کند یک ابزار مهم برای آشکارسازی بافتها و دادن شکل و بُعد به منظره بوده است، اگرچه نور پشت نیز همین کار را -تا حدّی- می تواند انجام دهد.

برای عکس نخست، در اواسط صبح ترکیبی از بافت های زبر و نرم را تجسم کردم، وقتی که خورشید بالاتر آمد، اشکال و عمق سایه ها رفته رفته نمایان شدند. در میان فرورفتگی ها و عمق سایه ها در تپه های شنی، بینی یک انسان در پایین یک قاب را می توانستم تصور کنم. ولی غیرطبیعی بود، حواسم را در آن لحظه متمرکز کردم و احساس کردم که مجبورم دکمه پرده شاتر را فشار دهم.

Nikon F6, Nikkor 70-200mm f/4 G ED VR, Adox CMS 20 II

برای عکس بعدی (نخستین نوردهی من در صبح) خورشید شروع به نمایان کردن کوه های شکلاتی و مناظر کرده بود همانطور که پیش تر هم اشاره کردم و درباره عکاسی منظره صحبت کردم، حسی از یک زیبایی ترسناک و رازآلود را احساس می کردم و یک داستان موهوم و رازآلود از آن منظره.
دوباره اَشکال و فرم های صورت انسان را دیدم و همانطور که کنتراست افزایش می یافت، آن را بیش و بیشتر احساس می کردم.
نور که به شدت یکسویه و کنتراست زا بود با زاویه ۹۰ درجه از روی موضوع عبور می کرد و سایه های بلند و عمیق ایجاد می کرد. در آن لحظه قطعی، نور، سایه ها و احساس چیده شده بودند و دوباره احساس کردم که مجبورم دکمه شاتر را فشار دهم. انتظار برای دیدن این نگاتیو ویژه برروی میز نور بی اندازه لذت بخش بود شبیه احساس و تجربه دوباره یک اتفاق دوست داشتنی با نور است. پیوستن دوباره به آن روزها … بسیار شگفت انگیز بود.

Nikon F6, Nikkor 70-200mm f/4 G ED VR, Adox CMS 20 II

همانطور که خورشید بالاتر می آمد، و من همچنان تحت تاثیر یک حس انسانی که از درون مناظر حس می شد، قرار گرفته بود و با آن احساس، حرکت می کردم. همانطور که منظره را بررسی می کردم، موضوع بعدی را نیز جستجو می کردم . چشم هایم، مجموعه ای دیگر از فرورفتگی ها منحنی ها و فرم ها را دید. در آن لحظه ذهن من فرم هایی از یک نیم تنه انسان را کشف و تفسیر می کرد. در میان تابش و نمایش نور و سایه ها، فراز و فرود ها و پستی و بلندی های جای جای بدن انسان را می شد جستجو کرد و دید. شانه و گونه و رخ و شکم و عضلات اندام فوقانی و تحتانی و تمام تن را می شد در محیط گشت و دید و یافت و ثبت کرد. ولی باز هم همان پرسش را از خودم داشتم که چرا باید چنین مکاشفاتی را که در ذهن و نگاه و دید من شکل می گیرد ثبت کنم؟ این ثبت ها قرار است در کجا ارایه شوند و به کدام دیوار بیاویزند؟ در کدام قاب بنشینند؟ کدام نگاه را نوازش کند و بسیاری از سوال های دیگر..
سر می گرداندم و چشم می چرخاندم و هر چه می دیدم زیباتر از قبل بود و بلکه بسیار زیبا بود. یک جلوه غیرطبیعی دیگر بود و به درستی که تمام اینها مخلوق یک تابش صحیح و نوردهی دقیق و تجسّم احساس بود.
کیفیت و جهت نوری – که از بالا و کنار عبور می کرد – موجب ایجاد اشکال، تصاویر سه بعدی و آشکار شدن بافت های خوب روی تپه های شنی می شد. با اینکه من در مسیر مستقیم نور عکاسی می کردم کاهش کنتراست بخاطر روشنایی های خیره کننده، مانع از انجام کار من نشد. همانطور که می دانستم، آنچه که با ذهنم می دیدم نمی توانست شاهدی از جهت دیگر نور باشد .

Nikon F6, Nikkor 70-200mm f/4 G ED VR, Adox CMS 20 II

از زمانی که تپه های شنی و (سواحل) را در طول چهار سال گذشته عکاسی می کنم، فهمیدم که موقعیت های جذاب بالقوه واقعاً ممکن است، مقابل ما قرار نگرفته باشد، اما در واقع در زیر پاهای شما باشد.
دوباره، اگر نور تابشی، از کنار یا در مقابل شما باشد، با بررسی دقیق از داخل کارت ترکیب بندی، پتانسیل ذهن برای دیدن الگوها و آبستره ها می تواند جذاب باشد، همانطور که در دو عکس زیر نشان داده شده است.

Nikon F6, Nikkor 70-200mm f/4 G ED VR, Adox CMS 20 II

Nikon F6, Nikkor 70-200mm f/4 G ED VR, Adox CMS 20 II

در مقایسه با فاصله نزدیک و تمام تجریدهای پیش رو و آبستره های محیطی، دوباره با بررسی دقیق منظره ها و نور، از داخل کادر و ترکیب بندی با یک لنز و فاصله کانونی بلند، حتی یک صحنه دوردست، ممکن است خودش را به صورت یک اثر شکل گرفته و در انتظار کشف، مقابل نگاه بنشیند و با لذت بخشی فراوان از بازی نور و طیف سایه ها و بافت ها نقش نمایی کند و حسّی از مینیمالیسم را انتقال دهند .

Nikon F6 , Nikkor 70-200 mm  F/4 GEDVR , Adox CMS 20 II

آنچه که از آن لذت می برم، سایه های عمیق بلند در مناظر است که پتانسیل دریافت احساس های متفاوت و تفسیرهای فیزیکی از منظره را دارد.
از یک پرسپکتیو احساسی، آن طور که توجه کرده ام، سایه های عمیق می تواند حالتی از جذابیت، رازآلودگی درام و احساس انتزاع و تجرید را برانگیخته کند. یک پرسپکتیو فیزیکی می تواند، شکل، عمق و بُعد به یک منظره بدهد.
حال بیایید و دو عکس بعدی ام را مشاهده کنید تا برای تان از زاویه ای دیگر دریافت یک حس را تشریح کنم:

Nikon F6 , Nikkor 70-200 mm  F/4 GEDVR Adox CMS  II

Nikon F6 , Nikkor 70-200 mm  F/4 GEDVR ,Kodak T-Max 100

عکس نخست نشان می دهد که چگونه سایه های عمیق حسی از عمق و رازآلودگی به منظره داده است، در حالیکه در عکس دوم – پس از اینکه خورشید، هنگام صبح در ارتفاع بالاتری در آسمان بود گرفته شده است – سایه های به شدت کاسته شده را نشان می دهد که متاسفانه یک حس خسته کننده بعلاوه یک حس تخت از عمق را به ما می دهد . یک موضوع، یک پرسپکتیو با نور متفاوت، دو عکس کاملاً متفاوت از لحاظ احساسی و فیزیکی و نمایی و عینی ایجاد می کند.

اگرچه یک دوربین قطع بزرگ نخستین انتخاب ابزار من تحت شرایط تغییرات سریع نور نیست، یک دوربین قطع بزرگ ۵×۴ اینچ با خودم آوردم بخاطر اینکه هم اهل ماجراجویی های عکاسانه بودم و هم احساس می کردم به آسانی می توانم یک موضوع مناسب برای نورسنجی های دوگانه برای ثبت و عکس پیدا کنم.

برای عکس بعدی که آخرین عکسی است که در این سفر گرفتم به دنبال تپه های شنی شمال HWY(منطقه ای که برای ماشین های صحرایی ممنوع شده است) نبودم و منطقه ای از تپه های شنی کم ارتفاع (تقریباً هم سطح با سطح دریا) پیدا کردم که از جایی که نور هنگام طلوع خورشید با یک زاویه کوچک به آن برخورد می کند و به طور بالقوه ای بافت های جذاب و سایه های عمیقی را آشکار می کند. در هنگام غروب، نور تونالیته های دلپذیری بر روی شن ها ایجاد می کرد و با گذشت زمان جذابتر می شد.

این عکس دیگری بود از جائیکه « من آن را با تمام حواسّ خود احساس کردم » .
بعد از اینکه با کارت ترکیب بندی، ترکیب بهتری ایجاد کردم و آن را بر روی شیشه مات تطبیق دادم، خط منحنی کاملا شارپ و واضح، احساسی از دو دنیای جدا از هم را در دو عکس به بیننده انتقال می داد.

Ikeda  Anba 4×۵ , Nikkor – M 300 mm F/9 , I 1ford  Delta 100

از آنجائیکه هدف من از این نوع دقت در موضوع و عکاسی ویژه، سعی در هرچه صحیح تر دیدن و عکاسی از محدوده وسیعی از طیف تونالیته ها و حفظ جزئیات سایه ها بود، به عمد از فیلتر کنتراست استفاده نکردم (صافی هایی نظیر: قرمز، نارنجی، زرد یا سبز) چون چنین فیلتری مانع عبور نور آبی می شود و جزئیات سایه ها را کاهش می دهد.

هرچند از فیلتر UV که مانع عبور اشعه UV می شود استفاده کردم. به طور خلاصه، از نظر فنی سایه های قسمت راست میانی قاب را به صورت اندازه گیری شده در نظر گرفتم تا آنها را در Zone II حفظ کنم، ظهور فیلم را تا N+1 ادامه دادم تا کیفیت بالا و به دنبال آن محدوده کنتراست کلی سطح تصویر را افزایش دهم.

اما اگر بپرسید که به طور کلی نورسنجی و نوردهی من در طول عکاسی و یا در طی این سفر چگونه و به چه شکلی بود بایستی پاسخ دهم: نوردهی مورد علاقه من به این صورت بود که: یک محدوده از تونالیته دلپذیر از وسعت سطح عکس را که سرشار از بافت های موهوم و حسی رازآلود باشد را انتخاب و محاسبه می کنم. سعی ام این است که با این سنجش و ثبت، هیجان کمتری را در عین دقت و زیبایی بیشتری نسبت به عکس های قبلی به مخاطب و بیننده عکس های ام، انتقال دهم.

نتیجه گیری :
در آخرین گفتگویی که با Howard Bond داشتم، کسی که این امتیاز را دارم که هرچند وقت یکبار درباره ی هنر، عکاسی و تاریخ با او صحبت کنم، ایشان اظهار می کردند: « بسیار شگفت انگیز است که متوجه شوید، زمانی که عکاسی می کنید، چیزهای زیادی در ذهن شما اتفاق می افتد » این اظهار نظر به اندازه ی اظهار نظر آن مرد نجیب هلندی، بخاطر دلایل مشابه، مرا تحت تاثیر قرار داد.
فرآیند اصلاح کردن یک دیدگاه، تغییر شیوه ثابت از تفسیر یک منظره یا بطور متفاوت فکر کردن، برای یک هنرمند یا عکاس خیلی هم ساده نیست. هفته ها تفکر، تصحیح و پیشرفت در یک هدف و دیدگاه ویژه و مرتبط ساختن آن با یک نور مناسب، مرا قادر ساخت تا عکس هایی بگیرم که معنا و احساسی متفاوت از عکس های اخیرم با همین موضوع داشتند .
برای عکاسانی که تفکر می کنند، فرآیند تجسم فکری و گمانه زنی های خیالی و صورتگری های پیش از ثبت با احساس و باور به آن آغاز می شود و بقیه آن به عهده نور و مهارت عکاس است.
نشریه: photographylife
نویسنده: Rick Keller
مترجم: اعظم حشمتی
ناظر فنی: ابراهیم باقرلو

پیشین
نکات پیشرفته عکاسی سیاه سفید
پسین
راهکارهای نوین درآمدزایی و کارآفرینی در صنعت عکاسی

به تازگي منتشر شده

۱ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • عرفانه سعیدیان
    ۱۵ شهریور ۱۳۹۶ ۱۵:۲۸

    مقاله بسیار خوب و مفیدی بود.نگاه عکاس برای رسیدن به یک ثبت موفق را تقویت میکرد. خطوط پر رنگ در مقاله به خوبی انتخاب شده بود .نتیجه گیری قابل قبولی هم در مقاله دیده میشد.ترجمه مقاله هم به خوبی مفهوم را به خواننده منتقل میکرد و من را دچار سردرگمی نکرد.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست