1. خانه
  2. اخبار
  3. از میان رسانه ها
  4. گفت‌وگو با سعید صادقی، عکاس شناخته‌شده‌ای که نامش با انقلاب و جنگ گره خورده است

گفت‌وگو با سعید صادقی، عکاس شناخته‌شده‌ای که نامش با انقلاب و جنگ گره خورده است

منبع: همشهری –

دوربین۳بار جانم را نجات داد

پرنیان سلطانی

سعید صادقی در دنیای لنز و دوربین، نام و چهره شناخته‌شده‌ای دارد. او که عکاسی را به‌طور جدی از سال ۱۳۵۷و با جریانات انقلاب شروع کرد، در نخستین روزهای جنگ ایران و عراق به مناطق جنگ‌زده رفت و با دوربینش راوی اتفاقات ۸سال دفاع‌مقدس شد. حضور ۷۴ماهه صادقی در جبهه‌های جنگ و گرفتن صدها فریم عکس از اعزام رزمنده‌ها تا عملیات‌های مهم، از او یک عکاس جنگ تمام‌عیار ساخته است؛ عکاسی که تاکنون ده‌ها بار نمایشگاه عکس برپا کرده و فریم به فریم عکس‌هایی که به قول خودش در مرز بین مرگ و زندگی ثبت کرده، در قالب چند کتاب منتشر کرده است. اما این همه فعالیت‌های صادقی برای روایت از حضور پرشور و ایثارگرانه رزمنده‌های ۸سال دفاع‌مقدس نیست. او که سال ۱۳۸۵نشان شجاعت و سال ۱۳۸۶نشان درجه یک هنری را از آن خود کرده، حدود ۳۰سال پس از پایان جنگ به جست‌وجوی نفرات حاضر در عکس‌هایش پرداخته تا حال و هوای این روزهایشان را هم به تصویر بکشد. در آخرین روز هفته دفاع‌مقدس فرصتی دست داد تا با این عکاس جبهه‌های جنگ به گفت‌وگو بنشینیم و با او از هر دری صحبت کنیم؛ از آشنایی‌اش با دوربین، فعالیت‌های انقلابی و حضور در جنگ گرفته تا مشکلات این روزهای هنر عکاسی و شغل جدیدی که در روزهای بازنشستگی برای خودش دست و پا کرده است؛ گشتن به‌دنبال رزمندگانی که سوژه عکس‌هایش بوده‌اند.

  از چه زمانی متوجه شدید که عکاسی و نگاه‌کردن به دنیا از ویزور دوربین، سرنوشت‌تان است؟
من از سال ۱۳۴۹که چند باری به سینما رفتم، شیفته قاب‌بندی تصاویر شدم و همان حس من را به سمت عکاسی سوق داد. اما چون امکاناتی نداشتم، تصمیم گرفتم با کار کردن در فضاهای مرتبط با عکس و عکاسی، آموزش ببینم. برای همین چند سالی در تاریک‌خانه‌ها، عکس‌های دیگران را چاپ می‌کردم. آن‌قدر به این کار علاقه داشتم و با جدیت کار می‌کردم که مشتری زیادی به‌دست آورده بودم. تا جایی که گاهی می‌شد یک‌ماه هم خانواده‌ام را نمی‌دیدم. من در لابراتوار با چاپ عکس‌های دیگران، به‌خصوص عکاس‌های حرفه‌ای آن دوره، کادربندی و دیگر مسائل عکاسی را یاد گرفتم.
  یادتان می‌آید نخستین دوربینی که خریدید، چه دوربینی بود؟
سال ۵۱یک پسر جوانی آمد که عکس‌هایش را چاپ کند. خیلی هم عجله داشت. شب تا صبح بیدار ماندم و عکس‌هایش را برایش چاپ کردم. خودش هم پیشم ایستاده بود. بعد که کار عکس‌ها تمام شد، به او گفتم دوربینت را به من قرض می‌دهی تا چند فریم عکس بگیرم؟ گفت اصلا به‌خودت می‌فروشم. من که آن موقع پول زیادی نداشتم، گفتم پول نقد ندارم. قرار شد پول چاپ عکس‌ها را از پول دوربین کم کنیم و مابقی آن را قسطی بپردازم. خلاصه که من آن سال صاحب یک دوربین «هاسلبلاد» شدم، به مبلغ ۹هزار تومان!
  با آن دوربین چه عکس‌هایی گرفتید؟
بیشتر از مردم عکس می‌گرفتم. به شهرستان‌های مختلف می‌رفتم و از سبک زندگی مردم، از افرادی که کنار جوی آب لباس می‌شستند یا فرش خانه را در خیابان پهن کرده و پارو می‌کشیدند، عکاسی می‌کردم. ضمن اینکه با همین دوربین از چهره‌های شناخته‌شده آن زمان هم عکاسی کرده‌ام. به‌عنوان مثال، عکسی از دکتر شریعتی گرفته‌ام که جزو عکس‌هایی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد. یا در جریان انقلاب، عکس امام (ره) را با همین دوربین کپی کردم که خیلی در راهپیمایی‌ها از آن استفاده شد.

سعید صادقی  چطور شد که به جریان انقلاب پیوستید؟

ما چند نفری بودیم که کار عکاسی انجام می‌دادیم و در جریان مبارزات انقلاب، حضور داشتیم و عکس می‌گرفتیم. جالب اینکه پایه نخستین حرکت بزرگ مردمی علیه شاه را خودمان گذاشتیم! مردم را در تپه‌های قیطریه جمع کردیم و از آنجا با شعار مرگ بر شاه تا پیچ‌شمیران راهپیمایی کردیم و عکس گرفتیم.
  بعد هم که سر از روزنامه جمهوری اسلامی درآوردید.
انقلاب که به پیروزی رسید، قرار شد روزنامه‌ای به اسم «جمهوری اسلامی» منتشر شود که از من هم به‌عنوان عکاس دعوت به‌کار شد. من خیلی دلم می‌خواست به سینما بروم، ولی آن موقع سینماها همه تعطیل بود. برای همین به روزنامه جمهوری اسلامی رفتم و از درگیری‌ها و کشمکش‌های خیابانی بعد از انقلاب عکاسی می‌کردم. هر وقت هم که سر برنامه می‌رفتم، یا خونین و مالین به روزنامه برمی‌گشتم یا دستگیر می‌شدم!
  برایمان از جنگ بگویید؛ چطور شد وارد جنگ شدید؟
من تازه یک هفته بود که ازدواج کرده بودم و جنگ شروع شد. همان روزهای اول مهر همراه ۲، ۳نفر از دوستانم بلند شدیم، یک ماشین برداشتیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. تنها ماشینی که در جاده به سمت جنوب می‌رفت ما بودیم! برعکس لاین روبه‌رو ترافیک قفل بود. ۱۶ساعت در راه بودیم تا به مناطق جنگی رسیدیم. هر کدام‌مان یک طرف رفتیم. من به سمت خرمشهر رفتم و شب همان جا ماندم. صبح که بیدار شدم، دیدم با اینکه ساعت ۸و ۷صبح است، اما هوا تاریک است! نگاه کردم دیدم پالایشگاه را زده‌اند و دود آن، همه جا را گرفته. دوربینم را برداشتم و نخستین عکسم از جنگ را همان موقع گرفتم؛ عکسی از دود خرمشهر، درحالی‌که اسلحه ژ۳‌ام را هم داخل کادر آورده بودم. بعد هم که راهی سوسنگرد و اندیمشک شدم و خلاصه وقتی به خانه برگشتم که نزدیک عید بود! بعد از عید هم دوباره برای عکاسی به بازی‌دراز و سر پل ذهاب و… رفتم و درمجموع ۷۴‌ماه در جبهه حضور داشتم و عکاسی کردم.
  درواقع شروع کار عکاسی شما با رویدادهای مهمی مثل انقلاب، درگیری‌های منافقین و جنگ گره خورد! این رویدادها را چقدر در رشد هنر عکاسی‌تان مؤثر می‌دانید؟
بدون شک سرعت عمل من را بالا برده و بینشم را زیاد کردند. من اصلا آدم سیاسی‌ای نبودم و همه زندگی‌ام در عکس و سینما خلاصه شده بود. انقلاب و وقایع بعد از آن من را با سیاست آشنا کرد. در جنگ هم جهان‌بینی پیدا کردم. اگر چه در ابتدا فقط هدفم عکاسی بود و به چیز دیگری فکر نمی‌کردم اما اشک‌ها، زخم‌ها، ایثارها و شجاعتی که می‌دیدم، رفته‌رفته نگاهم را تغییر داد و شکل عکاسی‌ام را به کلی عوض کرد. واقعیت این است که رزمنده‌ها خیلی در رشد عکاسی من نقش داشتند. شجاعت آنها را که می‌دیدم، من هم برای عکس‌گرفتن از این وقایع تاریخی و مستندکردن جنگ، شجاع‌تر می‌شدم. اوایل، وقتی صدای سوت خمپاره را می‌شنیدم، سریع روی زمین می‌خوابیدم و به همین دلیل سوژه‌ها را از دست می‌دادم. اما وقتی می‌دیدم رزمنده‌ها چطور شجاعانه می‌ایستند، من هم می‌ایستادم و با دوربینم لحظه به لحظه این شجاعت را ثبت می‌کردم. من شهامت، شجاعت، همنوع‌دوستی و عشق به وطن را در جبهه و از همین بچه‌ها آموختم که قطعا در عکاسی‌ام نقش مهمی داشتند.
  کمی هم برایمان از سختی کار عکاسی در جبهه می‌گویید؟
من همیشه این را می‌گویم که دوربین در جنگ، بارها و بارها مرز بین من و مرگ بود. در جنگ چندبار دوربین‌هایم را از دست دادم چون ترکش خوردند و از بین رفتند. اگر در این اتفاقات دوربین را برای عکاسی جلوی صورتم نگرفته بودم، خودم کشته می‌شدم. واقعیت این است که دوربین‌ها دست‌کم، ۳بار جان من را نجات دادند. خب این سختی عکاسی جنگ است. ضمن اینکه در زمان جنگ، دوربین، دیجیتال نبود و ما باید با نگاتیو عکس می‌گرفتیم؛ نگاتیوهایی که محدود بودند و در نتیجه باید خیلی در انتخاب سوژه‌های عکس‌هایمان دقت می‌کردیم. خود من برای هر فریم عکس، خیلی سختی کشیدم. مثلا دقیق خاطرم هست که یک‌بار نزدیک ۱۲کیلومتر پیاده‌روی کرده بودم که عکس بگیرم. حسابی خسته بودم. به منطقه‌ای رسیدم و دیدم عده‌ای از رزمنده‌ها در حال ساخت خاکریز هستند. پیش‌شان رفتم و همان جا از خستگی روی گِل‌ها خوابم برد. صبح که بیدار شدم، زیر آتش عراقی‌ها بودیم! لوله تانک عراقی‌ها را می‌دیدم که به سمت‌مان نشانه رفته‌اند. آن‌قدر لحظات سختی بود که من واقعا نمی‌توانستم شاتر دوربین را فشار بدهم. از آن شرایط که بعد از یک روز پیاده‌روی و خستگی به‌وجود آمده بود، من فقط یک فریم عکس دارم. یا یک‌بار دیگر هلی‌کوپترمان سقوط کرد و ما در باتلاق افتادیم. من را که بیرون کشیدند، از شدت سرما، دندان‌هایم به هم می‌خورد، اما فقط نگران دوربینم بودم. وقتی برایم لباس آوردند که عوض کنم، گفتم اول دوربینم را سر و سامان بدهید، بعد به‌خودم برسید! دلم نمی‌آمد عکس‌هایی که برای فریم به فریم‌شان زحمت کشیده بودم و سند رشادت‌ها و گواهی صداقت‌های رزمنده‌ها بود، از بین بروند.
  این عکس‌ها را چطور به تهران و روزنامه جمهوری اسلامی می‌رساندید؟
هر بار که فرصتی دست می‌آمد، حلقه فیلم‌ها را به‌دست دوستان و آشناهایم در جبهه می‌رساندم تا آنها را به تهران بفرستند. یک هفته‌ای طول می‌کشید تا به‌دست بچه‌های روزنامه برسد.
  به‌نظرتان عکس‌هایی که شما و همکاران‌تان از جبهه‌های جنگ گرفته‌اید، چقدر در آشنا کردن نسل جوان با واقعیت آن روزها مؤثر بوده و نقش داشته است؟
خب ببینید، عکس، قدرتی دارد که هیچ اثر دیگری نمی‌تواند با آن رقابت کند. عکس، کاملا مستند است و به راحتی با مخاطبش ارتباط برقرار می‌کند. شاید برایتان جالب باشد بدانید که قدرت همین عکس‌ها، روسای سازمان ملل را مجبور کرد که صدام را به‌عنوان یک جنایتکار معرفی کنند. ما در عکاسی جنگ، هیچ‌وقت در هیچ‌کدام از تصاویرمان دست نبرده‌ایم. هر چه می‌بینید، عین واقعیت جنگ و جبهه‌هاست. برای همین برای نسل امروز هم خیلی ملموس و اثرگذار است. اما متأسفانه هم‌اکنون عکس‌های جنگ در شناسنامه تاریخ هشت ساله دفاع‌مقدس جایی ندارد و توجه چندانی به آنها نمی‌شود. به‌نظر من اگر می‌خواهیم این عکس‌ها همانطور که واقعا هستند، پل ارتباطی نسل جوان با روزهای جبهه و جنگ باشند، باید برایشان نمره درنظر بگیریم، روی آنها تحقیق و پژوهش کنیم و حاصل یک نقد درست و اصولی را در اختیار جوان‌ترها قرار بدهیم.
  در کارنامه هنری‌تان دستیاری و فیلمبرداری چند فیلم هم دیده می‌شود. تا جایی که مدیر فیلمبرداری فیلم‌های «پایان کودکی»، «مرگ سیاوش»، «آخرین روز تابستان» و… بوده‌اید. چطور شد که پس از جنگ سر از سینما درآوردید؟
خب سینما همیشه علاقه‌مندی‌ام بود و بعد از جنگ، فرصتی دست داد تا به این علاقه‌مندی‌ام بپردازم. ابتدا با دستیاری در فیلم‌ها شروع کردم و بعد خودم فیلمبرداری چند فیلم را بر عهده گرفته و بعدتر هم چند فیلم و مستند ساختم. جدیدترین فیلمی هم که کار کردم، سال گذشته بود. فیلمی به نام «آفتاب نیمه‌شب» که موضوعش فناوری موشکی ایران است و من یکی از فیلمبردارانش بودم.
  تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر هیچ‌وقت جنگ نمی‌شد، زندگی هنری شما چطور شکل می‌گرفت؟
احتمالا عکاس پرتره می‌شدم یا کار سینما را جدی‌تر دنبال می‌کردم.
  در صحبت‌هایتان از نسل جوان گفتید. به‌عنوان کسی که حدود نیم قرن است دوربین به‌دست گرفته و هنوز هم در زمینه عکس و تصویر فعالیت دارد، نسل جوان فعال در حوزه عکاسی را چطور می‌بینید؟
واقعیت این است که تکنیک در عکاسی نسل من، جایگاه خاصی نداشت. ما بیشتر به محتوای کار فکر می‌کردیم و عکس‌هایمان را بیشتر با شور و شوق و عشق می‌گرفتیم. اما نسل جوان آمد و به این شور و شوق عکاسی، خرد هم اضافه کرد. به همین دلیل به‌نظر من کار این بچه‌ها، خیلی بهتر از کار نسل ماست؛ درواقع شاید بتوان گفت تنها نقطه ضعف عکاسی نسل ما، همین بی‌دانشی بود که نسل جدید آن را کامل کرد و باعث تحولش شد. به‌نظر من عکاسی‌ای که با خرد و سواد و شعور گره خورده باشد، باعث آگاهی‌بخشی به جامعه می‌شود و خوشحالم که بگویم نسل جوان عکاس ما امروز در این راه قدم گذاشته است. اما متأسفانه این بچه‌ها هم مشکلات خاص خودشان را دارند. ازجمله اینکه متأسفانه خیلی به آنها میدان داده نمی‌شود و از حضورشان در مسائل مهم، ممانعت به عمل می‌آید. ضمن اینکه ما هنوز هم درگیر نگاه امنیتی‌ای هستیم که به موضوع عکاسی وجود دارد و مجموع این عوامل باعث شده تا بچه‌های مستعدمان در این حوزه، فضای کافی برای رشد و شکوفایی استعدادهایشان را در اختیار نداشته باشند.
  به‌عنوان آخرین سؤال می‌گویید این روزها مشغول چه کاری هستید؟ تا جایی که من اطلاع دارم به‌دنبال رزمندگان جنگ و خانواده‌هایشان هستید تا حال این روزهایشان را به تصویر بکشید؛ درست است؟
بله. من مدتی است که به‌دنبال آدم‌های حاضر در عکس‌هایم می‌گردم. برای پیدا کردن هر کدام‌شان که امروز در یک گوشه از کشور زندگی می‌کنند، زمان خیلی زیادی صرف کرده‌ و توانسته‌ام تا به امروز ۴۰نفرشان را پیدا کنم. در این دیدارها که قرار است عکس‌ها و روایت‌هایشان در قالب یک کتاب منتشر شود، با مشکلات این ایثارگران ۸سال دفاع‌مقدس هم از نزدیک آشنا می‌شوم و آنها را به گوش مسئولان می‌رسانم تا شاید گره‌ای از مشکلات‌شان باز شود؛ درواقع کار من با جنگ تمام نشده است. احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به سوژه‌های عکس‌هایم دارم، من را بر آن داشته تا به‌دنبالشان بگردم و از سرنوشت‌شان مطلع شوم؛ چرا که من به‌شدت معتقدم اینها ریشه‌های ما هستند، اینها نمادها و نشان‌های هویت ما هستند و سند زنده‌ای از روزهای پر از صداقت، پر از شهامت و پر از ایثار دفاع‌مقدس به‌حساب می‌آیند.


عکاس انقلاب و جنگ، فیلمبردار و مدیر فیلمبرداری
متولد ۱۳۳۲
  فعالیت‌ها: 
برگزاری ده‌ها نمایشگاه عکس، انتشار چندین کتاب از عکس‌های جنگ، ساخت مستند بلگراد و کارگردانی و فیلمبرداری ۷قسمت از مجموعه مستند جنگ با نام «هفت زخم» از دفاع‌مقدس.
  افتخارات: 
دریافت جایزه بزرگ یونسکو، دریافت نشان شجاعت، دریافت نشان درجه یک هنری شورای انقلاب فرهنگی

رد پای آقای عکاس در کتاب‌ها و مستندها

از زندگی سعید صادقی، عکاس جنگ، تاکنون چندین فیلم مستند ساخته شده که مهم‌ترین آنها مستند «چشم جنگ» است؛ فیلمی به کارگردانی یوسف حاتمی‌کیا که درواقع داستان این عکاس جنگ در سال‌های پس از جنگ است و به تصمیم او برای پیدا کردن افراد درون عکس‌هایش می‌پردازد. تهیه‌کننده این فیلم مستند، ابراهیم حاتمی‌کیاست و موسیقی آن را کارن همایونفر ساخته است. همچنین این عکاس نام‌آشنای دفاع‌مقدس، علاوه بر برگزاری ده‌ها نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و دیگر کشورها، تاکنون چندین کتاب عکس هم از خودش منتشر کرده که ازجمله آنها می‌توان به «دفاع عاشقانه»، «شکوفه‌های شکسته»، «زندگی دوباره»، «انا فتحنا» و… اشاره کرد.


با رزمنده‌ها ۳۰سال بعد از جنگ

همانطور که خود سعید صادقی می‌گوید، کار او با جنگ هنوز تمام نشده و این عکاس نام‌آشنا این روزها در جست‌وجوی سوژه‌های عکس‌هایش است. صادقی تاکنون موفق شده ۴۰نفر از افراد حاضر در عکس‌های جنگش را پیدا کند و زندگی امروز آنها را به تصویر بکشد. در ادامه برخی از تصاویر رزمنده‌ها، خانواده‌های شهدا و حاضران در جنگ را ۳۰سال دورتر از روزهای دفاع‌مقدس می‌بینید.

منبع: همشهری
پیشین
سید حمید هاشمی: جای خالی عکاسی آیینی در شاخه‌های عکاسی جهان
پسین
اکبر عالمی …

به تازگي منتشر شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست