حکایت صبوری یک عکاس در راه جاودانه کردن یک اقلیم
نوشتهای برای کتاب وضعیت چهارم کیارنگ علایی
کتاب وضعیت چهارم در بردارنده مجموعه عکسهای کیارنگ علایی از گیلان است که توسط نشر حرفه هنرمند منتشر شده است. شاید در وهله اول و اولین نگاه به عنوان کتاب متوجه مضمون عکسها نشویم، چراکه عنوان کتاب اشاره مستقیم و سرراستی به جانمایه عکسهای ارائه شده ندارد و در تلاش است به شکل استعاری مضمون عکسهارا بیان کند و انتخاب این عنوان به هوشمندی عکاس بر میگردد.
این کتاب(+) در دو فصل جدید و قدیم عکسهای مکاننگارانهای را به نمایش گذاشته که سعی در روایت یک اقلیم دارند؛ از طبیعت بکر و دستنخورده گیلان و حیوانات آن خطه گرفته تا خانهها و کلبههایی که همچنان اصالت خود را حفظ کردهاند و همچنین آدمهایی که مشغول کار و زندگیاند… از طرفی دیگر میتوان عکسها به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول عکسهایی است که انسانهای تنها در آن حضور دارد، دسته دوم که جمع انسانی را روایت میکند و دسته سوم در بردارنده عکسهایی است که نشانههایی از حضور انسان در آن دیده میشود. در مجموع با نگاه به این مجموعه شاید حسی از جنس تنهایی و غم غربت به بیننده منتقل شود، شاید! حتی در جاهایی که مردان دور هم نشستهاند، انگار هر کدام تنها هستند.
هر کدام از این عکسها در دل خود داستانی برای روایت دارند و با تامل در هر کدام از آنها میتوان داستانی را جستجو کرد و دریافت. این مساله به نگاه کیارنگ علایی و دغدغههایش در حوزه ادبیات و داستاننویسی بر میگردد و شاید اینبار خواسته با تصاویرش داستانهایی جذاب و خاطرهانگیز از مکانهای در حال تغییر و رو به فراموشی را روایت کند.
در تمامی این عکسها آرامشی عجیب حکمفرماست. حتی در جاهایی که نشانههایی از حرکت دیده میشود، آرامش و لطافتی حاکم است که با حرکت و تکاپوی جوامع شهری کنونی به شدت متفاوت است و همه اینها ماحصل و برآمده از همان صبری است که عکاس در مقدمه کتاب به آن اشاره کرده و سعی داشته آن را در قاب تصویر بیان کند. چنانچه در بخشی از مقدمه کتاب در اینباره آمده است: «برای من گیلان یک غافلگیری بزرگ نیست، صبری بزرگ است. صبری برای به بار نشستن …»
به گفته کیارنگ علایی وضعیت چهارم حاصل پروژه عکاسی بلندمدت ۸ ساله است و همین مساله شاید دغدغهمندی هنرمند را پررنگتر کند؛ دغدغهای که به تعبیر خود عکاس حاصل پرسههایش در گیلان بوده است. پرسههایی که از جنس تامل هنرمندانه است و شرح و روایتی از ۸ سال عمر یک عکاس را به همراه دارد. عکاس در این پروژه، گیلانی را روایت کرده که حقیقتاً گیلان است، نه آنچه که امروز به کالایی مصرفی بدل شده و بخشهایی از آن تغییر شکل داده است. به عبارتی هرچه که در این مجموعه دیده میشود، حکایت از فضای بومی و سنتی آن منطقه دارد و دست کم با شمالی که امروز میشناسیم و برایمان تعریف شده، متفاوت است.
هنرمند به جای دنبال کردن مکانهای جدید و لوکس و حتی مکانهای بازسازی شده قدیمی که تمرکز بر جذب گردشگر دارند و تصنعی هستند، به سراغ مکانهای اصیل و دستنخورده، اما فرسوده، رنجور و فراموششدهای رفته که کمتر مورد توجه قرار میگیرند و حتی شاید در برخی از این مکانها گردشگران کمتری حضور داشتهاند که بخواهد آن را مطابق سلیقه و علایق خود مصرف کنند و دگرگون سازند.
در این مجموعه همچنان برداشت شخصی و خوانش فردی هنرمند دیده میشود و در کل عکسها حفظ شده است، یعنی هنرمند ضمن وفاداری به واقعیت موجود سعی کرده دغدغههای فردی خود را واکاوی و جستجو کند و آنها را به منصه ظهور بگذارد. پیشتر نیز در نوشتهای گفته بودم که انگار عکاس در این مجموعه در پی جاودانه کردن لحظات و موقعیتهایی بوده که دیده، تجربه کرده و زیسته است.
با ارائه عکسهای سیاه و سفید متوجه میشویم که ظاهراً در این مجموعه قرار نیست عکسهای صرفاً زیبا و پر رنگ و لعاب به نمایش گذاشته شود، همچنین قرار نیست یک گزارش دقیق و سرراستی ارائه گردد، چراکه اگر قرار بود این چنین باشد لااقل از رنگها کاسته نمیشد و جزیئات بیشتری به واسطه رنگهای متنوع بیان میشد. این انتخاب نیز مهر تاییدی است بر تاکید و تکیه کیارنگ علایی بر محتوی و بیان شخصیاش.
انگار عکاس خواسته در این مجموعه عکس، حقیقتی که در حال تغییر و زوال است را جاودانه کند و آن حقیقت چیزی نیست جز گیلان، یک خطه جغرافیایی که بخشی از خاطرات و وجود ماست و بخشهایی از آن در حال از دست رفتن است. همانجایی که امروز بخشهایی از آن به کالایی مصرفی بدل شده و حضور بیملاحظه انسانها ماهیت اصلی آنرا تغییر داده و به ویترینی برای تماشا و گشت و گذار تبدیل شده است.
عکاس گیلان را همانگونه که بوده میخواهد و در خلال جستجوهای چند سالهاش سعی کرده به آن برسد و نشانههایی از این منطقه را با بیان تصویریاش به ذهن بسپارد و برای خود حفظ کند. چنانچه هنرمند در اینباره با بیان شاعرانهاش در مقدمه کتاب میگوید: «این کتاب مجموعهای است از پرسهزنی و اتصال من به گیلان؛ مجموعهای از خاطرهبازی با گیلان و بوی رودخانههاش، تا در نهایت تکهای از مرا وصل کنند به جان گیلان، و استمرار زمان را- در لحظاتی که من آنها را دوست داشتم- قطع کنند تا تمام چیزهای بازنموده آن ساکن شوند و باقی بمانند؛ این تنها راهی بود که بلد بودم تا گیلان نه از جان من برود و نه فراموش شود.»
همچنین این عکسها میتواند بیان و روایت نوستالژیکی برای نسلهای آینده باشد که شاید روزگاری دلگیر یک جغرافیای از دست رفته شوند و در جستجوی آن برآیند.
دکتر پژمان دادخواه
منبع: پایگاه عکس چیلیک