استاد محمدطاهر بهزادی
همسفر! کجا رفتی؟
عباس حمیدسمیعی
مرحوم محمدطاهر بهزادی متولد پاییز سال ۱۳۳۶ خورشیدی است که خزانش در همین فصل در سال ۱۳۹۷ و در سن ۶۱ رقم خورد.
با اینکه به موسیقی وادبیات علاقه زیادی داشت ولی آموختن نگاه و اندیشه آدمها از پشت لنز به دغدغه اصلی او تبدیل شدند.
خودش میگوید: روزی قرار شد دوربین برادرش را برای چند روز قرض بگیرد اما این قرض گرفتنها تا آن جا ادامه یافت که دیگر جادوی دوربین کار خودش را کرد و دوربین عکاسی شد همراه و جزیی از وجودش! (همشهری،۱۳۸۲، سال یازدهم، شماره ۳۱۲۴).
صحبت از جادو شد. او و مرحوم احمد نصیرپور مرا برای نخستین بار با نسبت ضرایب اف و سرعت شاتر در نور آفتاب آشنا کردند. جادوگرانی که دوربین عکاسی، عصای جادویی آنها بود و من مسحور نگاه، هنر و تکنیک قدرتمند ایشان.
طاهر اوایل سال ۱۳۵۷ برای ادامه تحصیل در رشته روزنامه نگاری به مونترال کانادا رفت و در دانشگاه داتسون ثبت نام کرد اما در سال دوم بر اثر نوعی ضایعه مغزی مجبور به جراحی شد و در سال ۱۳۶۶ به همراه بیماری آفازیا(زبانپَریشی یا آفازی Aphasia یا اختلال در بیان یا درک زبان بهدنبال یک آسیب مغزی) به وطن بازگشت.
او بر همین اساس در بیان و تکلّم و همچنین قدرت خواندن و نوشتن دچار اختلالاتی شد که رنج دوران را بر روحیه فعالش چیره کرد.
طاهر مینویسد: از آن پس گویی صمیمیتام با دوربین عکاسی بیشتر شد چرا که در غیبت بیان کلامی/ نوشتاری، تنها زبان گویای من، تصویر بود و تصویر. فهمیدم به جای حرف زدن میشود بیشتر کار کرد و فراوان آموخت (همان منبع).
فراموش نمیکنم زمانی که آسیب مغزی وی رو به وخامت گذارد به عیادتش رفتم. احمد نصیرپور(عکاس خبری و جانباز شیمیایی جنگ ایران و عراق) و چندنفر دیگر هم بودند. پشت یک پیانوی قدیمی قهوهای روشن نشست و تلاش کرد برایمان بنوازد. همه برایش دست زدیم. خوشحال شد. مردی که زبان عکس را به خوبی میشناخت از تکلم با زبان و انگشتان خود بازمانده بود.
چرخ گردون گاهی بدجوری میلنگد!
او در سال ۱۳۷۰ به عنوان عکاس در مجموعه جهاد سازندگی مشغول به کار شد. جاییکه شغلش ایجاب میکرد با طی سفرهای پیاپی به مناطق مختلف کشور و به ویژه روستاهای این دیارکهن، شور زندگی و تلخ و شیرینهایش را در نگاهش ثبت کند و در آثارش به تصویر بکشد.
طاهر میگفت: همواره سعی کردهام علاوه بر رعایت نکات فنی عکاسی، از به کارگیری خلاقیت غافل نشوم، چرا که تکنیک بدون خلاقیت و عشق، کاری مساوی است با توقف؛ و حتی درجا زدن! (همان منبع).
وی علاوه بر عکاسی و ارتباط با مراکز معتبر عکاسی که منجر به چاپ عکس و آثارش در کتاب هایی چون: مهرآوران /فعالیت زنان ایرانی از نگاه عکاسان ایرانی /۱۳۸۲، سالگرد، ۹همین نمایشگاه سالانه عکس ایران /۱۳۸۳ و سالگرد، ۱۰امین نمایشگاه سالانه عکس ایران /۱۳۸۴ می شد، هم زمان با نشریاتی چون: همشهری، مجله عکس، روز هفتم، جام جم، خرداد، امروز، سلام، ایران، توسعه، جوان، معادن، پیام زن، فردای بهتر، زن روز، رشد جوان، مشاور خانواده، اطلاعات اقتصادی، مجله LE MESSAGE، مجله ECHO OF ISLAM، روزنامه IRAN NEWS، کتاب ایران(کتاب مصوّر از فرهنگ ایران به همراه آثار بسیاری از عکاسان ایرانی)، کتاب عکس واره(کتاب تحقیقاتی تعاونی مصرف روستا)، کتاب موزههایی در باد(کتاب تحقیقاتی بومشناسی تالیف دکتر مرتضی فرهادی) و تعدادی دیگر همکاری داشت.
بهزادی علیرغم بیماری، عاشق خستگیناپذیر عکاسی بود و روی رخسارهنگاری کودکان و سالمندان تاکید میکرد: اجتماع سراسر درس است مثل آینه و من میخواهم مثل یک آینه همه چیز اجتماع را به عریانی تماشا کنم و به نگاه و ذهن تماشاگران بنشانم (پایگاه عکس چیلیک/chiilick.com).
او در سال ۱۹۹۸م برای عکسی به نام محبت Affection جایزهای ویژه از مسابقه عکاسی آسیا و اقیانوسیه یونسکو(ACCU) دریافت کرد؛ همچنین جوایز متعدد دیگری نیز در حوزه عکاسی دریافت کرده است.
محمدطاهر بهزادی میگوید کلام آخرم این است: اگر لحظهای بگویم که دیگر کامل هستم و آثارم قوی است، همین لحظه، لحظه سقوط است. باید مدام آموخت و یاد داد. او تقریباً در تمام سفرهایی که باهم بودیم این جملات را تکرار میکرد. و همچنین جمله معروفش: «اگر خوب ببینید خوب عمل میکنید». جمله بسیار کوتاه ولی بسیار عمیقی که به نظرم دارای مصادیق عدیده است. یعنی قابل تسری به تمام علوم و فناوریهای انسانی.
هنوز هم گاهی به دنبال طاهر و احمد میگردم تا عکسهایم را نشانشان دهم.
همسفران من! کجایید؟
مرحوم محمدطاهر بهزادی، مرحوم احمد نصیرپور و حمید سمیعی/ دانش آموخته رشته تصویرسازی دانشگاه هنر تهران، مدرس عکاسی دانشگاه علمی کاربردی، عضو انجمن عکاسان مطبوعاتی کشور , نگارنده متن (شخص نشسته بر زمین در میان تصویر)
—————————–
۱ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
چقدر در این روزگار نیاز داریم به این گونه دلنوشته ها
هرکدوم از ما دلتنگ آدم هایی هستیم که به علتی سال ازشون دوریم و اگر این علت مرگ باشه تحملش سخت تره با خواندن این دلتنگی احساسی که سال هاست در خودم سرکوب میکنم بیدار شد و حالا حالم بهتره