1. خانه
  2. اخبار
  3. سایر خبرها
  4. یادداشت: به احترام حسین پرتوی و نگاه او که ماند!

یادداشت: به احترام حسین پرتوی و نگاه او که ماند!

امروز را هم مثل هر روزت مشغول روزمره گی ها ی ات به سر می بری که متن پیامک ها و تماس های از هر سوی دوستان عکاس تو را باز هم به خودت می آورد!

خبر به همین کوتاهی است: حسین پرتوی رفت…

تاریخ را که مرور می کنی می بینی یک شنبه است و ۲۸ومین روز از دومین ماه سال ۱۳۹۳! کمی مبهوت می مانی و کمی بعدتر که به خودت می آیی نمی دانی که با شنیدن این خبر باید تسلیت گو باشی یا تبریک گو! به خانواده ای که نزدیک به هشت سال! برای نگهداری پدر با هزینه های سنگین از هیچ امری در مسیر مراقبت و درمان کم نگذاشتند. از هشت سالی سخن می گوییم که هر یک ۳۶۵ روز داشت و هر روزش ساعت ها و ثانیه ها را در برای مریض داری مقابل چشمانت می گذاشت.

شاید هم بایستی تسلیت گوی از دست دادن مردی باشیم که تا بود! هیچ کسی نتوانست اخلاق و رفتار و نگاه و سخت کوشی و سخت گیری اش را در عرصه کار حرفه ای و تلاش عکاسانه کتمان کند.
وقتی خبر عروج روح حسین پرتوی را می شنوی در لحظه ای تمام آنچه را مرور می کنی که برش گذشت.
تمام آنچه را که نجابت همسر و فرزندانش نگذاشت تا دیگری متوجه شود!
حتی یادت می آید “پرتوی ” برای داشتن چند فریم از عکس های خودش هم که به سرویس عکس روزنامه کیهان مراجعه کرده بود، بایستی مبلغی پرداخت می کرد تا صاحب آنها شود. هم او که روزی تولیدشان کرده بود…

البته از آنان که کیهان خیابان فردوسی خویش را بیش از کیهان عظیم خلقت باور کرده اند، چیزی جز این هم انتظاری نداری. از او که بعد سالها به عیادت عکاس روزنامه اش که رفت با یک تخته پتو رفت تا همگان بدانند دلجویی و حمایت از عکاس بازنشسته روزنامه کیهان برای مدیرمسئول این روزنامه چه جایگاهی دارد.

از متن مقاله ای که با عنوان ” حسین پرتوی بیعت همافران با امام(ره) ” سالها پیش به احترام عظمت روح و شخصیت این مرد منتشر شد.

از تصویری که چهره آرام این عکاس در بستر بیماری را زیر قطعه شعر ” الهی! مرا آن ده که آن به ” نمایش داد تا همه آنانی که اثر استاد را می شناسند، با چهره و احوال خالق اثر نیز آشنا شوند.
خبر رفتن پرتوی ۷۲ ساله را بعد از رفتن به وضعیت کمایی ۲۴ ساعته – برخی – اینگونه نقل می کنند که: رفت و راحت شد! ولی کمی بیشتر فکر نمی کنند که آنچه تا بود پرتوی را ناراحت کرده بود چه بود؟ که با رفتن اش به راحتی رسید؟
انجمن های نیمه جان عکاسی و تقلاهای هر از گاهی آنان هم هیچگاه نتوانست بار سنگین این بیماری صعب فلج عضلانی را در چشم خانواده پرتوی سبک کند.

به احترام « حسین پرتوی » و لحظه ثبت عکس بیعت همافران با امام«ره» البته در حافظه تاریخ بماند که پرتوی صاحب عکسی بود که سه مقام ارشد و بلندپایه نظام و حکومت را به نفی و تایید و تکریم واداشت و با این وجود سرنوشت عکاسش اینچنین غمبار به پایان رسید.

عکسی که شاپور بختیار در عصر روز ۱۹بهمن سال ۱۳۵۷ آن را ساختگی خواند و امام خمینی(ره)آن را تایید کرد و آیت ا.. خامنه ای رهبر انقلاب در سالها بعد-۱۹بهمن ۱۳۸۶- با دستنوشته ای با مضمون” به یاد آن روز تاریخی و بزرگ ” آن را ستود!

پرتوی آیینه تمام نمای تمام حرف ها و علاقه ها و رفتارها و حمایت ها و مسیرهایی است که سالها است مسئولین و انجمن ها و دانشگاه ها و عکاسان ما تجربه می کنند.

پرتوی هم رفت مثل ابوطالب امام که رفت. مثل محمدعلی غریقی که بی صدا رفت و مثل بهمن جلالی که رفت و مثل محمد رازدشت که رفت و مثل من و شما هم خواهیم رفت و آنچه می ماند همین رفتارهایی است که از تفکر و گفتار و تربیت ما سر زده و خدمتی است که از جان نگاه ما بر جان جامعه نشسته است.

یادمان باشد! مرحوم پرتوی دارای دوستانی مرد همچون: محمد صیاد و محسن رازدشت و بسیاری دیگر از تبار نسل خویش در عکاسی بود. هم آنانی که ملاقات های پیاپی و دلجویی های هر از گاهی شان به خانواده پرتوی جانی تازه می داد تا رنج روزهای سخت مریض داری را کمی قابل تحمل تر پشت سر بگذارند.

محمد نوروزی و احمد نصیرپور و دیگرانی را می گویم که حرمت روزگار کار در زیر سایه دبیر سرویس عکس ساده زیستی چون حسین پرتوی را زیبا نگه داشتند و حق استادی را به جا آوردند.

پرتوی در بین دوازده ماه سال تنها در بهمن ماه هر سال بود که دیده می شد و اغلب سراغی ازش می گرفتند، ولی هنوز تیتر روزنامه قانون را در اخرین اسفندی که دستگاه اکسیژن بالای تخت اش ریه های اش را به نفس کشیدن وامی داشت، از یاد نبریم که نهایت حقیقت آخرین ماه ها و روزهای پرتوی را زیبا نوشت: ” عکاس انقلاب تنها مانده است“. ماه هایی که هر یک ۳۰ روز داشت و روزهایی که هر یک ۲۴ ساعت را ثانیه به ثانیه در برابر نگاه ات می شمرد.

با این حال ظرافت هایی چون اعطای نشان عالی هنرهای تجسمی در عکاسی به استاد فقید عکاسی حسین پرتوی از سوی دبیرخانه جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی در بهمن ماه ۱۳۸۷ تجلیلی موجه و درخور بود که انجام گرفت و این تجلیل نوعی قدرشناسی به بضاعت است اما دریغ از نام این استاد در پهنه وسیع بازار مسابقه های عکاسی و بیانیه ها و …

ناگفته نماند که رفتن استاد پرتوی با مرور ریشه های بسیاری از رفتارهایی که بر ایشان گذشت، همراه بود.
از فراخوانی که در آبان ماه سال ۱۳۸۷ در حمایت از این عکاس فقید منتشر شد و با وجود آثار بسیاری که جمع شد، به نمایشگاه منتج نشد!
از موسسه صبا که چقدر برای پرداخت رقم اندک خرید دو قطعه از آثار استاد در اکسپوی عکس به دلیل تغییر مدیریت، امروز و فردا کرد!
و از بسیاری رفتارها که مجال ذکر تک تک شان هر کجا باشد، اینجا نیست.
شایسته تر آن است به آنانی بپردازیم که توفیق داشتند در انجام درک وضعیت موجود وقت، بی آنکه امروز و فردا کنند، کاری انجام دهند.
از فرماندهی محترم نیروی هوایی که عیادت های تلفنی ماه به ماهش تا حضور مستمر و عیادت هرساله اش در بهمن ماه در ذهن خواهد ماند.
آنانی که همچون: ریاست وقت سازمان تامین اجتماعی که در تامین دستگاه تنفس این عکاس فقید مشارکت کرد.
از دکتر حمیدرضا شاه آبادی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر احمد مسجد جامعی ریاست شورای اسلامی شهر تهران که به قدر توان و توفیق اراده کردند و در آخرین بهمن ماه حیات پرتوی بر بسترش حاضر شدند.
از تلاش صادقانه عزیزانی چون: سیاوش مقدم و مرتضی شعبانی که با تولید فیلم ” اتاق سفید “، اثری ماندگار برای مخاطبین علاقه مند خلق کردند.
از حسن قائدی که جوانمردانه جایزه نقدی عکاسی خود را در پیش نگاه همگان به محضر استاد حسین پرتوی تقدیم کرد.
از سیدعباس میرهاشمی که از هر آنچه که ممکن بود، دریغ نکرد و از سیدمحسن سجادی با اثر ماندگاری که از حضور دوباره همافران در مدرسه رفاه و تصویر استاد پرتوی در ۱۹ بهمن ماه سال ۱۳۸۵ به ثبت رساند.
از بی مهری ها هم جایی ندارد بگوییم چرا که نظرات نسل جوان پس از درج و نشر و پخش خبر درگذشت استاد حسین پرتوی در شبکه های اجتماعی  به اندازه کافی بازگوی درک این واقعیت است که او که حسین پرتوی بود، چنین بود، پس وای بر ما!

به یاد جمله دوستی می افتم که در بین تمامی این نظرات ناگوار از نگاه جوانان امروز خوش درخشیده بود. فرزین گلپاد را می گویم که با انتشار عکسی از جناب استاد، نوشته بود: ساده بودی و چقدر سادگیت به دل می نشست. دلم برایت تنگ می شود پیرمرد…

اصلا تمام حرف همین است که روح انسان وقتی بزرگ شود دل در گروی چیزی می بندد که تو دیگر چه بخواهی و چه نخواهی! زندگی را به گونه ای دیگر تجربه خواهی کرد. به گونه ای که دیگران در سایه این زیستن، دلتنگ ات می شوند. عکاس فقید پرتوی از تبار آنانی بود که دل در گرو باوری بسته بود که عزت را در دل بستن به پروردگار دیده بود و به همین جهت بود که زندگی را ساده زیست، ساده دید، ساده گفت و ساده رفت تا دل های همجنس خود را به دور از تعارف و تملق بیقرار خود کند.

پرتوی را با تکریم صبح سه شنبه ۳۰ اردی بهشت ماه سال ۱۳۹۳ از مقابل خانه هنرمندان تشییع خواهند کرد تا امانت اهل آسمان را به زمین بسپارند.
امانتی که در نسل نوظهور عکاسی و در دهه چهارم انقلاب می توانستیم شبیه به ایشان را پرورش داده و تربیت کنیم و متاسفانه! اینقدر مشغول خودمان شدیم که از این مهم غفلت کردیم.
غفلتی که شاید!  تشییع ما را با دست هایی که نیستند از همین امروز برای مان رقم می زند!
هنوز صدای پیامک ها به گوش می رسد.
پیامک هایی که بار محتوایی عمده آنها خبر از آرامش دستگاه پرسر و صدایی دارد که سالها بالای سر استاد، برای چشم چرخاندن استاد فقید عکاسی انقلاب تلاش کرد و ریه های خسته اش را  از اکسیژن زیبایی مرگ لبریز کرد تا چرخش این چشم ها –دلبرانه- با همسری که هشت سال از کنار تخت ایشان جدا نشد، انگیزه زا باشد و عشق آفرینی کند.

همسری که تنها به قدر یک تبریک عید نوروز ساعتی به دیدار مادر می رفت و آشفته بازمی گشت تا “حسین” اش تنها نماندو معذب نشود.
نام او را هم در فهرست روسپیدان بنویسیم. روسپیدانی که معشوق بودند و عاشقی کردند.

نام سیاوش پرتوی و خواهرانش را و خانواده های شان را که آنان هم در طول این سالها روسپید ترین اند. سالهایی که ۳۶۵ روز داشت و همه تلاش شان این بود که این روز نرسد ولی مگر می شود با وعده الهی موافق نبود که: همه از اوییم، و به سوی او باز می گردیم!

مهدی سروری/ مدیر مسئول پایگاه عکس چیلیک

پیشین
نمایشگاه « آخرین روزهای اسفند » در نگارخانه محسن
پسین
موفقیت نماینده عکاسی زیر آب ایران در مسابقات ترکیه

به تازگي منتشر شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست