نام «مجید سعیدی» فتوژورنالیست و عکاس خبری ایرانی برای اهالی جامعه عکاسی و همچنین دانشجویان رشته عکاسی در دانشکده ها و دانشگاه ها نامی آشنا است. برای آشنایی هر چه بیشتر نام او را در سایت کتاب عکس جستوجو میکنیم و در فهرست نتایج به دست آمده در نزدیک به سی عنوان تالیف عکاسی در ایران، اسم و عکس و اثر این عکاس ایرانی دیده می شود.
اما در فهرست نتایج به دست آمده، یکی از عناوین یافتهی این عکاس ایرانی در مجموعهی پژوهشی بانک تالیفات عکاسی ایران به نسبت دیگر کتابها و نشریات و مجلدها، کمتر دیده، معرفی و شناخته شده است؛ کتاب عکس «زندگی در جنگ»؛ کتابی که دستاورد سالها سعی و ثبت او از سال ۱۳۸۹ در جغرافیای افغانستان بوده و توسط انتشارات بنیاد فوتو اویدنس آمریکا در سال ۱۳۹۳ (۲۰۱۳ میلادی) به چاپ رسیده است.
شاید! دلیل آن این باشد که این کتاب با شرایطی خاص و از سوی ناشری حرفه ای در خارج از کشور ایران به چاپ رسیده و به شمارگان مشخص پخش و در قالب ادیشن تعریف و تحویل شده است.
مجید سعیدی در ابتدای این کتاب که به زبان انگلیسی منتشر شده است، خطاب به مخاطب عکس ها و تماشاگر کتاب میگوید:
«ما تصاویر بی شماری از افغانستان، به ویژه تصاویر سربازان و امدادگران در سراسر کشور را دیدهایم، اما عقیدهی من این تصاویر، افغانستان واقعی را به تصویر نمیکشند.
افغانستان واقعی ممکن است تصویر یک کودک ساده و بیریای(مفلوک) باشد که بدون لبخند به لنز دوربین من نگاه میکند.
اگر در افغانستان یک عکاس خبری باشید، به دیدن این چهرهها عادت خواهید کرد. برای من افغانستان واقعی لبخند روی صورت همان کودکانی است که با دوربین من عکس میگیرند.»
وقتی کتاب عکس «زندگی در جنگ» مجید سعیدی را دست میگیریم و ورق میزنیم به مجموعه آثاری نگاه میکنیم که زیبایی و موفقیت خیرهکنندهای در کشف محیط و ثبت لحظهای موضوع داشتهاند؛ و در حوزهی روزنامهنگاری جامع و ارتباطات، به این موضوع پی میبریم که به واقع عکاسی یکی از زبانهای منحصر به فرد و جهانیِ بشر است.
تصاویر کتاب عکس «زندگی در جنگ» نه تنها با روشنفکران(خردمندان) دقیق، حساس و نکتهبین صحبت میکنند، بلکه با افراد عادی که هیچ آموزش بصری رسمی و کلاسیکی ندیدهاند نیز وارد رابطهای اجتماعی_انسانی میشوند و گفتوگو میکنند.
من به این تصویر ظریف و دقیق و زیرکانه از پسر بچهای فکر میکنم که دراز کشیده و بازویش را بالا برده است، در حالی که یک بازوی مصنوعی از دیوار بالای سرش آویزان است.
تصویر به زیبایی ترکیببندی شده و بافتی عمیق با کیفیتهای تقریبا نقاشیشده دارد. استفادهی عکاس از تکنیک ارایه سیاه و سفید عکس، روشی است که به راحتی و سعی، آثار او را در کنار آثار دیگر بزرگانِ عکاسی معاصر قرار میدهد.
در حالی که آثار مجید سعیدی آغشته به بزرگترین سنتهای فوتوژورنالیسم هنرمندانه است، یک خویشاوندی و همخونیِ شاعرانه با رویکرد معاصر سیموس مورفی(عکاس بریتانیایی) به افغانستان را تجربه میکند. در حالیکه مورفی با نگاهی غیرآشنا و غریب با موضوع درگیر میشود، آنچه مجید سعیدی برای نگاه های دنبالکنندهاش به ارمغان میآورد، یک نگاه خودی، درونی و آشنا است.
او از طریق توانایی خود در مدیریت شرایط و تطبیق و هماهنگی با محیط، و بواسطهی صحبت کردن با زبان محلی، اثری بینظیر و ماندگار از چند سال گذشته در مورد این کشور و در حوزهی جنگ تولید کرده است. اما همانطور که میگوید: «جنگ تنها چیزی نیست که در افغانستان جریان دارد. تأثیر فرهنگ ایرانی و مغول در معماری سنتی افغانستان و لباسهای تزئینی، حضور دارد. علاوه بر آن بین آرامش فرهنگ شرقی و خشونت جنگ تناقض وجود دارد. “
و اینجا همان جایگاه حساسی است که باید از قدرت و اهمیت کار او قدردانی کرد. او با تمرکز بسیار بالا و نگاهی مصمم و جسور، وحشت و دردِ حضورِ شکنجه شدهی افغانستان را که اکنون نزدیک به ۴۰ سال است که به طور مداوم در جنگ است، مستند کرده است.
او همچنین زیبایی، جذابیت، شادی، بازیگوشی و فرهنگ غنی مکانی را که مردمانش سرسختانه به سنتهای باارزش خود مقید هستند، به تصویر کشیده است. همانطوری که میگوید: “من به افغانستان رفتم، چندین سال در آنجا ماندم و خاطرات تلخ و شیرین را درو کردم. با یک زبان مشترک، متوجه شدم که میتوانم در کنار مردم افغان زندگی کنم، بفهمم، بخندم و گریه کنم.”
او با دستیابی به یک صمیمیت درونی، به ویژه به عنوان یک مرد، لحظاتی را با زنان پیدا کرده و گذرانده است که به سختی میتوان به آنها دست یافت، چه برسد به اینکه اجازهی عکاسی یافت. این اثر مظهر عالیترین ویژگیهای کار مستند است؛ او میماند، نزدیک میشود، صمیمیت پیدا میکند، اهمیت میدهد، وقار و بزرگی سوژههایش را حفظ میکند، غافلگیر میکند و آموزش میدهد.
“نمیدانم شخصیتهایی که از آنها عکس گرفتهام در مورد مردمی که این تصاویر را مشاهده میکنند و دنیایی که این مردم از آن آمدهاند چه فکری میکنند. فقط تصور کنید در افغانستان متولد شدهاید. چگونه به جهان یا آن کشورها نگاه میکنید، جهانی که تنها بیان و زبانی که از آنها دیدهای از طریق نیروهای مسلح و تسلیحات آنها باشد؟”
در سال ۲۰۰۳ برای مدت کوتاهی در افغانستان کار کردم و به عنوان دنبالکنندهی رسانههای مربوط به غرب، مانند اکثر شهروندان آمریکا در ۱۳ سال گذشته، تصور من از افغانستان کاملاً مشخصشده و متعصبانه شکل گرفته است.
تا زمانی که در فضای فکری غرب، از تصویر متداول و غالبِ رسانهها دربارهی افغانستان فراتر نرفته و به قضاوتی درست از آن نرسیم، به این کشور از نقطه نظرِ درگیری نظامیِ خودمان، تروریسم، خشونت، اندوه و ناامیدی فکر میکنیم.
در آمریکا و کشورهای غربی کسانی که افغانستان را با این قالبهای منفی و یکنواخت برابر میدانند باید کارهای سعیدی را ببینند. ضروری است که درک درستی از این کشور را در ذهن خود پرورش دهیم و پرورشِ این فرهنگ فراتر از روشهای ساده و محدودی است که رسانهها آن را بازنمایی میکنند.
«گاهی اوقات به نظرم میرسد که ما یک ارتباط مرموز و عمیق داریم. با اینکه همدیگر را نمیبینیم، همدلانه با هم صحبت میکنیم، از فریادهای یک نسل، از اشکهای کودکان ناامید، از خشونت و سکوت یک ملت میگوییم. در تمام روزهای تنهایی و سخت جنگ، با خودم تکرار میکردم که من یک عکاس خبرنگار هستم، و اینجا در خیابانهای افغانستان مسئولِ کاوش در واقعیتهای تعریفشده.»
آثار مجید سعیدی تأییدی بر یک پیشرفت و صدای خلاق و نو در عکاسی مستند و عکاسی خبری است، یک اقلیتِ نوآورانه در جایی که عموما کارهای بزرگ از “جهان اکثریت” نشات میگیرند.
در طول ده سال گذشته و یا بیشتر از آن، رشد غیرقابل انکاری در آثار مهم و قابل تامل در آثار عکاسانی که در بنگلادش، هند، ایران، عراق، روسیه، چین، جنوب آفریقا و … زندگی میکنند، مشاهده شده است.
بیش از این نباید به عکاسان آمریکایی و اروپای غربی تکیه کرده و یا انتظار داشته باشیم! که بتوانند این فضاها را به نمایش بگذارند.
حالا تبادل ایدهها و تصاویر ثبت شده یک خیابان دوطرفه است، جایی که ما در غرب بر ادراکات و تصاویر بصری سرزمینهای بیگانه تسلطی نداریم. من از این پیشرفت استقبال میکنم و آن را نشانهای سالم و امیدوارکننده از قدرت و اعتبار و اهمیت عکاسی خبری میدانم. آثار سعیدی در مورد افغانستان بهترین نشانهی این روند است، صداهای ضروری و مورد نیازی که باید جهانمان را همان گونه که هست نشانمان دهند، عکاسان غربی اما بیش از پیش نمیتوانند به آن دسترسی داشته باشند.
نگاه حساس، بینش هنری، مهارتهای روزنامهنگاری و ورود و نفوذِ عمیق و درونی او، همگی با هم ترکیب شدهاند تا این پرترهی روشنگر از کشوری را خلق کنند که ما در غرب فقط از دید و نگاهِ مداخلهی نظامی، مرگ سربازانمان، شکست سیاستهایمان و بینش ناپسندمان نسبت به مردم، فرهنگ و شیوهی زندگی این کشور میبینیم.
عکاسی از زندگی در میانهی جنگ از نگاه مجید سعیدی
با اینکه تمام زندگی حرفهای خودم را صرف سفر کردن از یک منطقهی جنگی به منطقهی دیگر کردهام، برای این پروژه، به طور انحصاری بر مردان و زنانی تمرکز کردهام که زندگی آنها توسط جنگ در افغانستان از بین رفته است، همان کشوری که بیش از یک دهه است که در حالِ ثبتِ آن هستم.
در طول چهار سال گذشته، به عنوان عکاسی که برای آژانس عکس گتی/Getty Images کار میکردم، در میان مردم افغانستان زندگی کردهام به طوری که «مردم» سوژهی اصلی من بودهاند. حالا آنها بخشی از خاطرات من شدهاند، خاطرات خوب و خاطرات بد، و شادی و غم آنها دغدغهی اصلی من شده است.
در طی سی وپنج سال گذشته افغانستان یا به دلیل دخالت حکومتها و دولتهای خارجی و یا به خاطر جنگهای داخلی درگیر کشمکش و جنگ و درگیری و نزاع و انواع تخاصم بوده است.
بقایای تانکهای شوروی، از تهاجم سال ۱۹۷۹ و حدود یک دهه حکمرانی آنها، هنوز در خیابانها، دامنهی کوهها و درهها وجود دارند. پس از اینکه شوروی مجبور به عقبنشینی شد، افغانهای مخالف حکومت افراطی القاعده جنگی داخلی را علیه آنها شروع کردند. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ایالات متحده به این کشور حمله کرد، دولت طالبان را سرنگون کرده و یک دهه جنگ با هدف ریشهکن کردن افراطگرایان و ایجاد یک دموکراسی به سبک غربی در افغانستان به راه انداخت.
من هرگز نتوانستم بفهمم که این روند پرآسیبِ زندگی تا چه حد به این افراد ضربه زده است، زیرا آنها همیشه در مقابل دوربین من بیتفاوت و ضربهناپذیر ماندهاند. من بسیار مشتاق هستم تا بدانم بیننده هنگام دیدن تصاویر ثبت شدهی من چه احساسی دارد؟
اصلا! نتیجهی این همه جنگ چیست؟
هر بار که پسر یا دختر جوان افغان را در خیابانها و با چهرهای ناراحت میبینم، در حالیکه کودکان کشورهای اروپایی خوشحال هستند، این سوال در ذهنم زنگ میزند و تکرار میشود.
متن پیشگفتار «اد کاشی/Ed Kashi» در ابتدای کتاب «زندگی در جنگ» مجید سعیدی
پرترهای مانوس، و در عین حال کنایهآمیز و درخشان از زندگی مردم در افغانستان و در گرماگرمِ جنگ ارائه میدهد. زندگی مقولهای است که همیشه در جریان است، و اما جنگ: چه باشد و یا نباشد. مردم زندگیشان را میکنند در حالی که جنگ در جریان است. ناامنی برایشان به یک موضوع متداول و یک هنجار بدل شده است. سعیدی با موضوعاتش زندگی کرد بدون اینکه بخواهد آنها را در روند زندگی خود تعبیه کند(به شکل اجباری جاسازی کند) او برای آن مردم نه بیگانه بود، نه مهاجم، نه اشغالگر و نه حتی لامذهب. سعیدی از جنگ عکاسی نکرد. در حقیقت دوربین مجید سعیدی لحظاتِ بدونِ حفاظ و پناهی از مردم را به تصویر میکشد که نشان میدهد مردم در حالی که با ناامنی درگیر شدهاند، اما زندگی روزمرهی خود را نیز سپری میکنند.
آثار مجید سعیدی به صورت سیاه و سفید و به سبکی ارایه شدهاند که به بهترین شکل ممکن، سنت عکاسی مستند و ثبتِ رُک و بیطرف را یادآور میشوند. حتی در میان تصاویر او گریزی به برخی از آثار عکاسانی مانند رابرت کاپا و کارتیه برسون که سعیدی آنها را تحسین میکند، زده شده است. سعیدی عدسی لطیف و باملاحظه و همچنین خردمندانهاش را به سمت سوژههایی از کشور افغانستان میآورد که یا ثبتهایی هیجانزده و یا به نوعی نادیده گرفته شده از آنها به دست غرب رسیده است.
در ابتدای کتاب عکس «زندگی در جنگ» تصویری از دستخط «عبدالله عبدالله» وزیر امور خارجه اسبق و رئیس اجرائیه وقت که با امضاء و به تاریخ ۱۳۹۳/۰۳/۱۷ آمده است و ایشان خطاب به مجید سعیدی از بابت «به تصویر کشاندن صحته هایی از زندگی مردم افغانستان …» تشکر کرده و رقم زده:
با عرض سلام خدمت دوست گرامی آقای مجید سعیدی:
ضمن تبریک بابت موفقیت چشمگیرتان در عرصه فتوژورنالیزم خواستم به حسب یک افغان از شما تشکر نمایم به خاطر به تصویر کشاندن صحنه هایی از زندگی مردم ما طی سالهای اخیر.
تصاویر زیبا و فوق العاده تاثیربرانگیز که از یک طرف رنج و اندوه بی پایان مردم ما را نشان می دهد و از طرفی امیدواریشان را بر آینده بهتر.
موفقیت های مزید شما را خواستارم
والسلام/ وزیر عبدالله/ ۱۳۹۳/۰۳/۱۷
ترجمه و تنظیم: صبرا رئیسی