یک رویداد وقتی خلق می شود نیازمند دو بال تشویق و نقد است تا بتواند با تمام جنب و جوشی که ایجاد می کند به پرواز درآید.
و هر رویدادی در زمینهی خودش فراز و فرودهایی دارد که جز با نگاه های کارشناسانه دانایان و متعلقین و دانشورزان نزدیک و دور بهاش پرداخت.
هفتمین سالانه عکس دانشجویان عکاسی دانشگاه تهران هم به نوبه خود رویداد پرتلاشی بود که از مسیر برگزاری گذشت و نشان داد بیش از آنکه نیازمند نقد و پذیرش نقدها باشد، درگیر تقدیر و تایید و تجلیل شده است و شاید! به همین دلیل به «اگر حواسم نباشد… به راحتی گم می شوم» رسیده، و بر حرکت بر مدار ریلگذاری شدهاش مصر میباشد و برخی نقدها را برنتافته، و برخی نقدها را نامربوط دانسته و سعی عالمانهی بعضی منتقدین را هم برای هرچه بارگرفتن این اتفاق دانشجویی غیرمنصفانه میخواند.
اما در میان تلاش برای به راه انداختن بک اتفاق عکاسانه دانشجویی در دانشگاه تهران چرا به نقد و ارزیابی رهام شیراز به عنوان یک کارشناس تجسمی و کیوریتور نام آشنا کمتوجهی شد؟
نقدی که بنابر اشاره نویسنده از دل این جریان برون آمده و تاکید کرده: «پیش از شکل گیری دوره ی اول به عنوان مشاور دعوت شدم…» و بعد هفت سال هنوز به تکرار این حرکت اذعان داشته و معترف است.
نقدی که صریح و مستدل و نزدیک، فارغ از تاییدهای رایج و تزویرهای معمول، راستین و مستقیم به قصد هویت بخشی به یک دورهمی دانشجویی پرداخت تا آینده ای مفید _و نه چندان دور را_ برای دانشجویان امروز تعریف کند و سرنوشت دانشجویان پرتلاش و ساعی و باانگیزه امروز را بیرون از دایره «القای توهم» در گذرگاه دانشگاه به سرنوشت بعضی دیروزیان دانشگاه منتهی نکند.
در مجموع لازم است با مرور یادداشت «آکادمیک در مقابل دانشجویی» این رویداد گرفتار به خود را به دست خوبانی سپرد که واکاوی نیاز دانشجو را با اندیشهای که در پی پیاده کردن منتقد(و نه مخالف!) از جمعیت معدود هم قطاران است، بداند، تمیز دهد و باور داشته باشد.
دانشجویی که اعتماد کرده، حضور یافته، سعی کرده، تا در مسیری تعریف شده از پیش، توسط ریلهااا! به مقصدی واقعیتیتر از «توهم مدرسه عکاسی» در دانشگاه برسد تا او نیز مواجهه منتقد را برخورد مخالف نیانگارد و چه بسا! در لابلای صندلی های ردیف اول سالن «هشتمین دوره …» در کنار تقدیرکنندگان، تاییدکنندگان، تجلیلگران و …» به ضرورت حضور منتقدین دانای کار و باورمندان به شان و جایگاه دانشجوی عکاسی دانشگاه تهران نیز اهمیت دهد.
شاید! شایستهتر باشد که متن یادداشت منتشر شده رهام شیراز »کیوریتور و مشاور پروژه های عکس بنیان» با عنوان «آکادمیک در مقابل دانشجویی» را مرور کنیم تا ساده تر به استدلال تئوری تکرار هفتمین جشنواره عکس دانشجویان عکاسی دانشگاه تهران پی بریم:
«آکادمیک در مقابل دانشجویی»
واقعا شما به عنوان سواران این قطار بعد از هفت دورهی مکرر هنوز راضی به این آغازهای ناپخته و معطوف به هوش و توانایی مشخص خودتان هستید ؟
واقعا! فکر میکنید شان هنرهای زیبا این نمایش تکراری مستندمحور و کرخت و بیفرضیهی تازه و مغلوب تز “برنامه آپاراتوس عکاسی” است.
آیا مثلا در یک سمپوزیوم یا گردهمایی فیزیک در دانشگاه اگر مقالههای آبکی ارائه شود آنها هم میتوانند ذیل بهانهی دانشجویی سطح خودشان را توجیه کنند؟
گویی اینکه ما شان خودمان را کجا فرض کنیم تابع نظامی است که مشوقها و پاداشها را تعیین میکند.
شما بعنوان رئیس در یک نظام میتوانی توانایی خودت را راس و هدف غایی تعیین کنی و با طرد کردن صدای ناکوک همیشه با لبخندی ملیح و نورانی از فضای هم آهنگ و کوتاهی که شکل داده ای لذت ببری و مثل یک نظامی به افراد مرئوس خود بگویی هم قطار ” و از این که با قطاری روی ریلی مشخص با مقصدی مشخص حرکت میکنی و هیچ تخطی از ریل نمیبینی دائم با شعف به خودت ببالی و خوشحال باشی که این ریل قابلیت عوض شدن ندارد و اگر هم کسی این مسیر را نخواست با احترام پیادهاش میکنیم در بهترین حالت نوحه سر میدهی: که در این قطار بسته به ریل مشخص و دنیای آشفته ی اطراف چه توقعی از یک جشن دانشجویی دارین روی این ریل کهنه و مستهلک اصلا قطاری پر سرعت تر نمیتواند حرکت کند.
پیش از شکل گیری دوره ی اول بعنوان مشاور دعوت شدم و آنجا هم در جلسه ای این شکل نمایش را که تابع گالریهای بیرون از آکادمی است نقد کردم شکلی نمایشی که بدون هیچ تولیدی صرفا بازنمایی ای تکراری و اضافی است که چیزی به برنامه ی عکاسی اضافه نمیکند و حتی راهکار جدی در شان دانشگاه ارائه دادم که میتوانست هدایتگر گالریهای تجاری آن بیرون باشد تا بردهی آنها.
نهایتا! اگر بخواهم نقدی بر دوره هفتم داشته باشم هیچ تفاوتی با دوره های دیگر نمیکند و شما میتوانید در کانال نقب نقدی بر نمایشگاههای عکس بنیان راه کارهای مشخص من را بر کارهای دورهی ششم برای پرداخت پروژههای ابتدایی و ایده های خوب و ناپخته خودتان صرفا با موضوعهای مختلف پیدا کنید.