1. خانه
  2. اخبار
  3. سایر خبرها
  4. یادداشت «اصغر فرهادی» با عنوان «سفر با تصاویر» بر کتاب «ایران. گسست»

یادداشت «اصغر فرهادی» با عنوان «سفر با تصاویر» بر کتاب «ایران. گسست»

ثبت یک عکس، یعنی معنا بخشیدن به ماهیت بودن و نمایش آن در پی بودن های متمادی را تداعی می کند.
ثبت یک عکس آغازی بر یک ماندن است. ماندنی که گاه هست، در عین اینکه نبوده است.
ثبت و نمایش و تماشای یک عکس مجموعه ای کامل از یک داستان خیالی تا زندگی واقعی است آنگاه که در ذهن هنرمند شکل می پذیرد تا در مقابل چشمان نظاره گر تماشاگر و بیننده قرار گیرد. این پروسه ی وهم انگیز جادویی گاه! از نگاه یک شخصیت اندیشمند و عکاسانه نگر می تواند وصف شود تا «بهتر آن باشد که سّر دلبران» به زیبایی تمام در معنای معلق واژه ها رخ نمایی کنند و «گفته آید در حدیث دیگران».
در اینجا دلبری به عکس های کتاب عکس پرداخته که خود با تاویل مفاهیمی چون: عکس و زمان و ثبت و نگاه و لحظه و نور و معنا غریبه نیست؛ و نه تنها غریبه نیست که بسیار هم واقف و آشنا و مسلط است.
اصغر فرهادی فیلمنامه نویس و کارگردان ایرانی را همه می شناسند؛ اما اصغر فرهادی عکاس را کمتر می شناسیم. برای آشنایی با قلم و نگاه و مواجهه ی او با عکاسانه های «بئاتریس میندا» لازم است متن یادداشت وی را با عنوان «سفر با تصاویر» که در ابتدای کتاب عکس «ایران. گسست» آورده شده است با دقت و تامل مرور کنیم. با همان دقت و تاملی که نویسنده عکس های کتاب را مرور کرده و بازگشته تا با محتوای کتاب و درونمایه نگاه عکاس ارتباط برقرار کند…  

یادداشت اصغر فرهادی پیرامون عکس های بئاتریس میندا

اولین بار عکس های بئاتریس میندا / Beatrice Minda را در یک کافه، در یک بعدازظهر ابری در برلین دیدم، یادم می آید که او باردار بود و از او پرسیدم که چه زمانی وضع حمل می کند و او پاسخ داد که هر لحظه ممکن است به دنیا بیاد یا امروز، شاید هم فردا.
 هنگام صحبت درباره تولد قریب الوقوع کودکش، شروع به تماشای عکس ها کردیم. ابتدا، مجموعه ای از عکسها که در یکی از کشورهای اروپای شرقی گرفته شده بود را دیدم. موضوعات او، فضاهای خصوصی و خانه ها بود، عکس هایی از اتاق نشیمن و اتاق خواب با پرده هایی که جلوی پنجره ها آویزان بودند و اتاقهایی که هیچ کس در آنها حضور نداشت. اما محتوای عکس ها حسی از زندگی در آنجا را منتقل می کرد.
هرگاه کتاب عکسی را از ابتدا تا انتها نگاه می کنم به طور غریزی برمی گردم و دوباره به یک یا دو عکس نگاه می کنم تا بتوانم با آن کار ارتباط برقرار کنم. وقتی یک دور کامل عکس ها را دیدم برگشتم تا دوباره از اول نگاه کنم. این عکسها طراوت خود را حفظ کرده بودند، آنها شامل چیزهایی بودند که توجه من را جلب می کرد و باعث می شد به نگاه کردن ادامه دهم؛ به ویژه یک عکس تأثیر ویژه ای روی من گذاشت: نمای ساده پنجره ای با پرده ای سفید که از آن آویزان بود و نور زرد کمرنگی از آن می گذشت و وارد اتاق می شد. 
با وجود عدم حضور ساکنین این اتاق و خانه، عکس حضور آنها را تلقین می کرد و به من امکان می داد تا تصاویری از آنها در ذهنم بسازم.

سپس مجموعه ای از عکسها بود که «بئاتریس میندا» از خانه های شخصی در ایران با همان شیوه نگاه قبلی خود گرفته بود: خانه ها و اتاق هایی با معماری و مبلمان آشنا. هنگام دیدن و بررسی دقیق هرعکس، بدون اینکه متوجه شده باشم وارد دنیای کودکی ام شده بودم. مطمئن نیستم که این حس به دلیل گفتگو در مورد تولد قریب الوقوع کودک او بود یا به دلیل دیدن ساختمان هایی که فقط تعداد کمی از آنها هنوز وجود دارند و باعث یادآوری خاطرات گذشته ام شد. امیدوار بودم که عکسی از خانه یا اتاقی را که در آن دوران کودکی خود را گذرانده بودم ببینم. اتاقی با سقف بلند و رنگ هایی که آرام بخش بودند. همین حس آرامش توسط برخی از این عکس ها، به ویژه تصاویر ساختمانهای قدیمی، منتقل می شد، در حالی که ممکن است منظره خانه های مدرن با معماری بی شکل و وسایل عجیب و غریب، نوستالژی خاصی برای دیگری ایجاد کند.
من عاشق این نوع هنر هستم، هنری که در آن هنرمند اجازه می دهد بیننده وارد دنیای خودش شود. هنرمند به جای تحمیل یک چهارچوب مشخص و محدود، به مخاطب خود این آزادی را می دهد تا احساسات گمشده خود را دوباره کشف کند.
با تعدادی از این تصاویر به خانه کودکی خود بازگشتم. شاید هنگام مشاهده عکس ها، بیننده ی دیگری به مکان های دیگری سفر کند. مقصد سفر می تواند گذشته، آینده، درون خود فرد یا واقعیت جهان خارج باشد، اما اینها مهم نیست. آنچه مهم است این است که عکس ها امکان این سفر را فراهم می کنند.
وقتی به این عکسها نگاه می کردم، هرگز احساس نکردم که سایه هنرمند بین عکس و من قرار گرفته است. رویکردی شرافتمندانه، رویکردی که در هنر شرقی نیز یافت می شود و به ویژه این رویکرد در رابطه با معماری شرقی بی نظیر است. 
عکاس در تصاویرش جلوه نمی کند، اما با از خود گذشتگی به ما اجازه می دهد، در حالی که به عکس ها نگاه می کنیم، نه بر او به عنوان عکاس، بلکه بر روی عکس های او تمرکز کنیم تا از آنها لذت ببریم.

برای یک ایرانی این عکس ها ارزشمند نیز هستند، زیرا بئاتریس میندا بدون تعصب، به یک کشور خارجی سفر کرده است و سعی نکرده است ایده ها یا دیدگاه های تحریف شده رسانه های غربی در مورد مردم این کشور را به عنوان فیلتر در مقابل لنز خود قرار دهد.
در حال حاضر چنین نگاهی به مشرق زمین از غرب نادر است.
 امروز، وقتی این مطلب را می نویسم، کودکی که هنوز به دنیا نیامده بود احتمالاً دو و نیم ساله است. برخی از عکس های این مجموعه، حتی پس از دو سال و نیم، همچنان به وضوح در مقابل چشمان من باقی مانده است.

نویسنده: اصغر فرهادی

منبع: پایگاه عکس چیلیک
پیشین
کاوه گلستان : تنها، زنده بودن ارزش نیست مهم چیزی است که باقی می‌ماند و تمام!
پسین
دنیش صدیقی خبرنگار و عکاس رویترز در افغانستان کشته شد

به تازگي منتشر شده

۱ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • مریم خداوردی
    ۲۳ تیر ۱۴۰۰ ۱۷:۳۶

    چقدر یاداداشت دلنشینی بود. برخلاف برخی نوشته ها و نقدها که پیرامون عکسها و کتابها خوانده ام به غایت پیچیده با الفاظ و اصطلاحات سنگین بوده و اکثرا به نیمه نرسیده، متن را رها کرده ام، این یاداداشت را دوبار تا آخر خواندم.
    و چقدر برایم جالب بود که فقط عکس روی جلد این کتاب را که دیدم مرا به شدت جذب کرد و حسهایی که جناب فرهادی در متن خود از آنها یاد کرده اند را کاملا احساس کردم و گویی روزی از این کوچه گذر کرده بودم و خاطره هایی دارم. عکس کاملا ساده و مختصر است اما دلت می خواهد ساعتها آنرا تماشا کنی …

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست