1. خانه
  2. اخبار
  3. از میان رسانه ها
  4. سعید فلاح فر: وقتی از «پرتره» حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟

سعید فلاح فر: وقتی از «پرتره» حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟

منبع: روزنامه اعتماد

درنگی بر یک اصطلاح رایج و اهمیت آن در هنرهای تجسمی
وقتی از «پرتره» حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟
پرتره (Portrait) به معنی نقش و نقاشی و پیکره است اما در هنرهای تجسمی این اصطلاح به آثاری اطلاق می‌شود که از صورت و تک‌چهره‌های انسانی تهیه شده و تردیدی نیست؛ پرتره با این مفهوم یکی از شناخته‌شده‌ترین و محبوب‌ترین گرایش‌های هنری محسوب می‌شود؛ اما نمی‌توان با یقین کامل «پرتره» را به عنوان یک «ژانر هنری معین و مستقل از سبک» دسته‌بندی کرد یا آن را نوعی توجه قابل‌تفسیر به یک «موضوع» به حساب آورد. آنچنان که مثلا عکاسی معماری را می‌توان به عنوان ژانر شناخت و مجموعه‌های عکاسی از تزئینات معماری را توجه به موضوعی خاص دانست.
سعید فلاح فر: وقتی از «پرتره» حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟نه تنها در میان عوام که حتی در میان مخاطبان حرف‌های هنر هم اغلب «هنرهای تجسمی» معادل «تصویر چهره اشخاص» فرض می‌شود؛ یا حداقل یکی از اولین تصورهایی است که به ذهن متبادر می‌کند و یکی از اولین تصاویری که با شنیدن واژه نقاشی، عکاسی، مجسمه‌سازی و… به ذهن شنونده می‌رسد؛ همین تصویر صورت اشخاص است. معمولا مردم میزان مهارت هنرمندان را با آزمون تسلط به شبیه‌سازی چهره‌ها یا کیفیات بصری این آثار قضاوت می‌کنند. از نظر عامه مردم و در باوری نانوشته؛ نقاش و طراح باید بتواند طرحی شبیه صورت سوژه اجرا کند و عکاسی در ثبت چهره خلاصه می‌شود، همچنان که اولویت در مجسمه‌سازی به ساخت تندیس و سردیس اختصاص دارد.
شباهت واژگانی و ریشه مشترک زبانی در کلماتی مثل «صورت»، «صور»، «مصور»، «تصویر» و… هم می‌تواند اشاره‌ای به همین انتظار و برداشت عمومی باشد. حتی اصطلاح جدید «نگارگری» هم به نوعی اشاره به اهمیت صورت‌سازی در نقاشی ایرانی دارد. علاقه به ثبت چهره – به عنوان یک نیاز و تعریف بدیهی یا عادت و میل باطنی- از کهن‌ترین نقش‌ها و اشیا تا مدرن‌ترین ابزارهای عکاسی و رسانه‌های نوظهور تداوم پیدا کرده است. این آثار هنری گاهی چهره پادشاهان و سلاطین، گاهی چهره اسطوره‌ها و معشوقه‌ها، گاهی خیالپردازی هنرمند و این اواخر هم که موجی از چهره مردم عادی کوچه بازار و تصویرهای یادگاری و قهرمان‌های ملی و مردمی را در برمی‌گیرد. هر گفتاری از حجاری‌های هخامنشی و نقاشی‌های اشکانی و گچ‌بری‌های ساسانی و… تا فرسک‌ها و مینیاتورهای صفوی، کاشی‌های قاجاری، سکه‌های تاریخی و… ما را به یاد تصویر چهره‌هایی از این دست می‌اندازند. آنقدر که عبارت «صورتگری» و «صورتگر» در ادبیات فارسی و تاریخ هنر دقیقا همتراز با هنر و نقاشی و هنرمند به کار می‌رود.
در مقیاس جهانی هم نمی‌توان از اهمیت تصاویر چهره غافل شد. سابقه چنین تصاویری در تمدن مصر و چین و ایران و روم و… با تنوعی از شیوه و سبک و تکنیک و کاربرد و پایگاه‌های اجتماعی و هنری و فرهنگی قابل پیگیری است. از مظاهر قدرت‌های ماورایی و حکومتی تا ادای احترام به قدیسان، خصوصا تصاویر حضرت عیسی(ع). با هر ترتیبی؛ نقاشی‌هایی با موضوع چهره اشخاص در بین مشهورترین و محبوب‌ترین نقاشی‌های جهان، جایگاه برتری نسبت به سایر موضوعات دارند. «نقاشی معروف مونالیزا نیازی به معرفی ندارد. تصویر زنی که توسط هنرمند ایتالیایی، لئوناردو داوینچی، کشیده شده است و شاید بتوان آن را مشهورترین نقاشی جهان نامید. مونالیزا تصویری است که بیش از هر نقاشی دیگر درباره آن نوشته‌اند و همچنین پربازدیدترین نقاشی جهان نیز به شمار می‌رود.» دختری با گوشواره‌های مروارید، اثر مشهور یوانس ورمیر، نقاش برجسته هلندی، نقاشی «جیغ» اثر مشهور هنرمند نروژی «ادوارد مونک»، حدود چهل خودنگاره (Self portrait) از ونسان ونگوگ، دفورماسیون‌هایی که پابلو پیکاسو، نقاش پرآوازه اسپانیایی در صورت‌ها و صورتک‌هایش استفاده می‌کند و نمونه‌های فراوان دیگری که در اغلب شیوه‌های هنری به چشم می‌خورند، در این فهرست بزرگ جای می‌گیرند. آیا خودنگاره‌ها حدفاصل تناقض «من گرایی» و «من گریزی» است؟
عادت بصری مخاطب برای دیدن چهره تا جایی است که خلأ یا مغشوش شدن یک چهره در اثر هنری، می‌تواند به مهم‌ترین ویژگی آن اثر تبدیل شود. «تندیس مصری داریوش بزرگ» یکی از این نمونه‌هاست. این تندیس مرمری در موزه ایران باستان تهران نگهداری می‌شود و فقط بخش تنه آن در کاوش‌های باستان‌شناسی کشف شده است. قطعا هر بازدیدکننده‌ای آن را به عنوان مجسمه «بدون سر» به خاطر می‌آورد. «اثری از نقاش بلژیکی، رنه ماگریت، به این معنا؛ می‌تواند در نوع خود مثالی بدیع باشد. «پسر انسان» خودنگاره هنرمند است که چهره‌اش با سیبی سبز رنگ به‌طور کامل پوشانده شده است. سیب یکی از نقوش مورد علاقه هنرمند و پنهان شدن او در پشت آن نشان‌دهنده عدم توجه نقاش به شهرت و هویت خود است. عنوان انتخاب شده برای این اثر توسط ماگریت، به عیسی مسیح اشاره دارد. برخی منتقدان این اثر را تفسیری سورئالیستی از تغییر شکل عیسی مسیح نامیده‌اند.»
اهمیت تصاویر چهره گاهی از اهمیت یا شهرت خود شخصیت‌ها نشأت می‌گیرد. در این صورت بدیهی است که می‌تواند مورد توجه مخاطب یا حتی مورخین و پژوهشگران باشد. گاهی این اهمیت در محدوده‌ای از تاریخ یا جغرافیای فرهنگی و سیاسی، عمومیت دارد و گاهی محدود به یک فرد و آشنایان و اطرافیان او می‌شود. بنابراین از آلبوم‌های خانگی تا دیوار کلیساها، تالار کاخ‌ها، سالن موزه‌ها، کتابخانه‌ها و کتاب‌های نفیس، مراکز اسناد تصویری، جلد مجلات و… محلی برای نگهداری و عرضه چنین تصاویری می‌شوند. در هر حال با وجود این قبیل آشنایی‌ها، نسبتی از پیوستگی عاطفی و خاطره‌انگیز بین تصویر و بیننده به وجود می‌آید. جایگاه و چرایی رواج چنین هنر صورتگری و صورتسازی در هنر، رابطه مستقیم با این موضوع دارد. پس همواره این پرسش اساسی مطرح خواهد شد که چرا چهره افراد برای دیگران مهم است؟
امروزه کارت‌های شناسایی و اوراق هویت با عکس‌های پرسنلی شناخته می‌شوند. چهره‌ها تغییر می‌کنند اما منحصر به فرد و قابل تشخیص می‌مانند. حافظه هر فرد پر از تصویر چهره‌هایی است که با انطباق آنها؛ شناسایی افراد آشنا معنا پیدا می‌کند. جایی که نام‌ها با صورت‌ها به یک پدیده واحد آشنایی و شخصیتی بدل می‌شوند. با کمی اغراق می‌توان مدعی شد؛ هویت هر فردی، قریب به تصور دیگران از چهره ثبت شده اوست. چهره مهم‌ترین عامل شناخت و آشنایی در بین انسان‌ها شمرده می‌شود و از این جهت نماینده اصلی هویت و چیستی و چگونگی‌های آدمی است. چشم‌ها هم به عنوان غالب‌ترین عنصر برای بروز رابطه درون و بیرون افراد، نشان محوری چهره‌ها هستند. تصاویری که توسط هنرمندان از چهره‌های مختلف ثبت می‌شوند، مرجع مهمی برای مطالعات مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی به شمار می‌آیند. حتی اطلاعات قابل تحلیلی برای تبارشناسی و روانکاوی دارند. بی‌دلیل نیست که گروه‌های مشترکی از هنرمندان و باستان شناسان تلاش دارند چهره اصلی جمجمه‌های کشف شده را بازسازی نمایند. از طرفی انگار می‌شود؛ ثبت تصاویر چهره پاسخی است به آرزوی دیرین نامیرایی و بقای دایمی بشر. گویا آدم‌ها تلاش می‌کنند تا با ثبت چهره خود یا چهره دیگر افراد مورد علاقه خود، با مرگ و نیستی مقابله کنند یا تجربه‌ای از خلق و آفرینش را به دست بیاورند.
اما این منظر برای درک موضوع کافی نیست. گاهی این رابطه عاطفی و جذابیت خارج از حوزه آشنایی فردی با سوژه اتفاق می‌افتد. مثلا تابلوی مونالیزا (لبخند ژوکوند)، پیش از آنکه تحقیقات تازه در مورد هویت مدل اصلی نقاشی منتشر شود، مورد توجه هنردوستان و مردم قرار گرفته بود، بدون اینکه گرایش و علاقه و شناخت عاطفی به صاحب واقعی اثر داشته باشند. این تجربه یعنی که عوامل دیگری غیر از آشنایی می‌تواند به ایجاد روح جذابیت در تصویر چهره‌ها وجود داشته باشد. شاید این چهره‌ها دریچه‌هایی هستند برای ورود به روح مشترک بشری. آنچه از اعماق جان هنرمندان می‌جوشد و در نظر بیننده معنا پیدا می‌کند. این نزدیک‌ترین «مفهوم آرمانی» به «تعاریف هنر» خواهد بود. تصاویری که گاهی به‌شدت متعهد به شباهت و عینیت [اگرچه شباهت کاریکاتوری] است و گاهی به نمایش دریافت‌های غیرفیزیکی هنرمند و مخاطب گرایش پیدا می‌کند. تا جایی که حتی می‌تواند به مرزهای انتزاع نزدیک شود. نمایش چهره در هنر می‌تواند بهانه نمایش همه احساسات بشری باشد. خودنگاره‌های عجیب «فریدا کالو» نقاش صاحب سبک مکزیکی، فاقد معنای زیبایی عامیانه اما سرشار از زندگی پر درد و نمایش رنج‌های جسمی و عاطفی نقاش است.
به ناچار، علاوه بر تمایل و سنت چهره‌سازی‌های هنری، باید پرتره‌ها و سلف پرتره‌های سهل‌الوصول امروزی، با دوربین‌های خودکار و گوشی‌های موبایل را که گاهی به مرزهای خودنمایی، سرگرمی و تفریح نزدیک می‌شوند، وارث چنین تجربه‌های طولانی در تاریخ هنر و تاریخ پرتره نگاری دانست.

نویسنده: سعید فلاح فر

منبع: روزنامه اعتماد
پیشین
عکسی که ناصرالدین شاه از کارمندان “خلوت همایونی” گرفت!
پسین
مدرس عکاس نیشابوری: عکاس باید مانند یک هواشناس بتواند اوضاع را پیش بینی کند

به تازگي منتشر شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست