منبع: روزنامه اعتماد –
گفتوگو با شادی قدیریان به مناسبت نمایشگاه عکس «هفتسنگ» در گالری راه ابریشم
در هر دوره فکر میکنم حالا بهتر است چه قصهای با عکسهایم بگویم؟
سارا کریمان
شادی قدیریان عکاس شناختهشده ایرانی تاکنون نمایشگاههای بسیاری در داخل و خارج از کشور ازجمله انگلستان، آلمان، فرانسه، کانادا و… برگزار کرده است. او با عکسهایش در سال ۱۳۸۳ در بیینال عکس مسکو شرکت کرد و در سال ۱۳۸۷ کارنمایی انفرادی آثار او در موزه هنر لسآنجلس برگزار شد. آثار قدیریان به عنوان عکاس استیج، امروزه در موزههای مهم دنیا نگهداری میشود. همچنین عکسهای قدیریان با اقبال جهانی روبهرو شد و به حراجیهای مهم دنیا ازجمله کریستیز و ساتبیز راه یافت. او پس از فارغالتحصیل شدن از رشته عکاسی ژانرهای گوناگون عکاسی مانند تبلیغاتی، مستند و خبری را تجربه کرد و سرانجام دریافت که این سبکها انتظار او را برای انتقال پیام هنری مدنظرش برنمیآورد و چندان با روحیه او سازگار نیست. قدیریان ژانری از عکاسی را برمیگزیند که در حقیقت سوژه و موقعیت، صحنهآرایی میشوند. این عکاس اولین نمایشگاه خود را با عنوان «زنان قاجار» در سال ۷۸ در گالری گلستان به نمایش گذاشت که شروعی بود برای ورود وی به عرصههای بینالمللی. او در طول سالیان همواره سفر کرد و مشاهده و تعامل با هنر و هنرمندان جهان، منجر به خلاقیت و پویایی ذهن و گسترش روابط جهانی او شد. مجموعههای «هیچ، هیچ»، «مربع سپید» و «مثل هر روز» از آثار او هستند. قدیریان بیشتر به عنوان یک هنرمند بینالمللی با آثاری که مضمون حقوق زنان در آنها برجسته است، شناخته میشود. او در مجموعه آخرش که «هفتسنگ» نام دارد و مهرماه ۱۴۰۲ در گالری راه ابریشم برگزار شد، موضوع و دغدغهای کاملا متفاوت با مجموعههای سابق را طرح میکند. با او درباره آثارش گفتوگو کردیم.
چگونه عکاسی را بهطور جدی و حرفهای به عنوان یک شغل انتخاب کردید؟
با ورود به دانشگاه. در مدرسه خیلی درسخوان نبودم، خواهر بزرگم عکاس بود. من هم کنکور هنر دادم و در رشته عکاسی که برایم جذاب بود قبول شدم. رشته عکاسی شامل ۴ سال امتحان کردن و یادگرفتن شاخههای مختلف عکاسی است که بهطور تخصصی عکاسی مستند، خبری، تبلیغات و… را یاد گرفتیم و خیلی زود، یکی، دو سال بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم، به دلیل شهریه بالای دانشگاه آزاد و هزینههای رشته عکاسی که خیلی زیاد بود و البته الان هم همینطور است، احساس کردم باید خودم کار کنم، یعنی هر کاری که به من پیشنهاد میشد و امکان پول درآوردن با عکاسی را داشت، قبول میکردم، همزمان سال دوم و سوم دانشگاه با یک شرکت تبلیغاتی همکاری میکردم، عکسهای تبلیغاتی مثل عکاسی از قابلمه و مربا و… انجام میدادم.
آن موقع یک مجله هم بود به نام مهتاب که مخصوص دختران بود، البته فقط مدت کمی منتشر شد و بعد بسته شد، عکسهای روی جلد آن مجله را هم کار میکردم، عکسهایی که در دانشگاه جزو درس و مشقم بود را به آنجا میدادم تا در صفحات مجلهشان کار کنند. به هیچ کاری نه نمیگفتم و هر کاری میگفتند قبول میکردم ولی جدیترین کاری که کردم و بعدتر خیلی روی نگاه عکاسانه من تاثیر گذاشت، کاری بود که در موزه عکاسخانه شهر با استادم بهمن جلالی انجام دادم، ایشان آنجا را راه انداخته بود و یک موزه تخصصی عکس بود. من کنار او مشغول کار شدم از روزی که آنجا افتتاح شد تا روزی که آقای جلالی آنجا کار میکرد، من هم آنجا بودم و چون آن زمان مهارت چاپ عکسم در تاریکخانه خیلی خوب بود، آقای جلالی گفتند بیا اینجا و روی شیشههای قدیمی و نگاتیوهای قدیمی عکس کار کن و من آنجا مسوول لابراتوار بودم.
در مورد به نمایش در آمدن مجموعه «زنان قاجار» در ایران و خارج از کشور و انعکاسهای مختلف از این مجموعه بگویید.
این مجموعه در واقع پروژه پایاننامه من بود و اولینبار در گالری گلستان به نمایش در آمد. پیش از گالری گلستان برای پایاننامهام خیلی ماجرا داشتم، چون این نوع عکاسی اصلا در دانشگاه انجام نمیشد و به ندرت شاید دو، سه تا از عکاسان در آن زمان داشتند به این سبک عکاسی میکردند که یک صحنهای را بسازند و بعد از آن عکس بگیرند. دانشگاه این مجموعه را برای پایاننامه قبول نمیکرد و میگفتند این کار جدیای نیست و مثل یک بازی میماند! که با تلاشهایی که آقای جلالی به عنوان استاد راهنمای من کرد و نامهنگاریهایی که انجام داد، دانشگاه درنهایت قبول کرد و بعد هم پایاننامه تمام شد. برای نمایش دادن آن عکسها هم خیلی دچار چالش بودم چون من سال ۷۶ پایاننامهام را دادم و سال ۷۸ نمایشگاه برگزار شد. یعنی دو سال به هر گالریای عکسهایم را نشان دادم آنها اصلا راغب نبودند، چون نمایشگاه عکس کم برگزار میشد و بیشتر گالریها آثار نقاشی میگذاشتند. به ندرت عکس هم به نمایش میگذاشتند، این نوع عکس اصلا برای آنها جذاب نبود
تا اینکه به واسطه کاوه گلستان که استادم بود و با خانم لیلی گلستان که گالریدار بود صحبت کردیم و این عکسها به نمایش گذاشته شد و همان روز اول نمایشگاه، موفقیتآمیز بود، چون موضوع جدیدی بود و این نوع عکاسی کمتر دیده شده بود، خیلی سروصدا کرد و تقریبا آن موقع تمام روزنامهها راجع به آن مقاله یا مصاحبه نوشتند یا نقد کردند و من خیلی از آنها را توانستم بفروشم. آن موقع اصلا فروش عکس خیلی معنا نداشت و کسی عکس نمیخرید. در همان نمایشگاه بود که پیشنهادی برای یک نمایشگاه در یک دانشگاهی در لندن به من داده شد، آن زمان[…] و آدمها مثل الان خیلی رفت و آمد به بیرون از مرزها نداشتند و پروسه بیرون رفتن از ایران و نمایشگاه برگزار کردن خیلی سخت بود. کسی که پیشنهاد نمایشگاه را داد استاد یک دانشگاه بود که وقتی به ایران آمد و این عکسها را دید گفت بیا و در دانشگاه من نمایشگاه بگذار تا بچهها عکسها را ببینند! قاعدتا با آن اتفاق زندگی حرفهای من در خارج از ایران شروع شد و در لندن هم عکسها به خوبی دیده شد، در لندن گالریدارها و موزهدارهای زیادی را دیدم و همینطور عکاسان مطرح، همین اتفاق به من کمک کرد تا بتوانم عکسهایم را در جاهای دیگر هم نشان دهم و عکسها سفرشان را شروع کردند و نمایشگاه پشت نمایشگاه در هر کجای دنیا برگزار میشد!
آیا شما با مجموعه «زنان قاجار» قصد اعلام نوعی بیانیه فمینیستی داشتید؟
آن موقع این خیلی انتخابی نبود، من بعدها گرایشهای فمینیستی پیدا کردم البته همیشه در زندگیام به موضوع زنان حساس بودم و سعی کردم طوری زندگی کنم، نگاه کنم یا فکر کنم که این گرایش وجود داشته باشد ولی آن سالها کمتر بود و سنم کم بود، مطالعاتم هم زیاد نبود. فکر میکنم مجموعه بعدی که کار کردم این مُهر تایید را زد. آن عکسها به تنهایی شاید این بار را به دوش نمیکشید. تداوم من در ماندن روی موضوع زنها برای سه، چهار مجموعه بعد از آن، من را با این رویکرد تثبیت کرد.
اصولا باور دارید که باید به سبک خودتان وفادار بمانید یا سیال فکر و خلق میکنید؟
نه خیلی سیال فکر میکنم، همیشه با خودم فکر میکنم بهتر است الان چه قصهای با عکسهایم بگویم؟ یا چه چیزی به درد امروز ما میخورد؟ مشکل فعلی انسانها چیست؟ اگر نقدی به موقعیت زنان هست روی گفتن از حقوق زنان میمانم، برایم مهم است که بهروز حرف بزنم، اگر به دورانی برسیم که مساله زنان حل شده باشد که فعلا به نظر خیلی بعید میآید هیچ پافشاریای ندارم که همچنان روی آن کار کنم کمااینکه در مجموعههای آخرم سعی کردم بیشتر انسان امروز را نشان دهم فارغ از جنسیت و روی موضوعات دیگری متمرکز شدم که احساس کردم برایم اهمیت بیشتری دارند.
آیا اتفاق یا بزنگاهی در زندگی شخصی شما وجود داشت که تاثیر مستقیمی روی آثار شما بگذارد؟
تقریبا تمام اتفاقات زندگیام کارم را هم تحتتاثیر قرار میدهد. مثلا ازدواجم از اتفاقاتی بود که بعد از آن یک مجموعه کار کردم. مجموعه «مثل هر روز» زنهایی را نشان میدهد که صورت ندارند و وسایل خانه جای صورت آنهاست. قصهاش راجع به زنها و مسائل روتین و روزمره زندگی آنها بود. ایده آن مجموعه از خودم بود. چون متوجه شدم بعد از ازدواج زندگیام فرق کرده و باید کارهایی بکنم و مسوولیتهایی روی دوش من است که قبلا نداشتم. پس عمیقتر به این موضوع نگاه کردم. همیشه همینطور است که وقتی یک چیزی به ذهنم میرسد به آن فکر میکنم و سعی میکنم اطرافم را نگاه کنم و ببینم بقیه هم با این ماجرا درگیر هستند یا نه؟ بعد که به خودم ثابت میشود که این یک موضوع همهگیر است، راجع به آن حرف میزنم. ممکن است اولش شخصی به نظر برسد.
کدام نمایشگاههای خارجیتان را مهمتر میدانید؟
نمیتوانم بهطور دقیق بگویم، من چند تا نمایشگاه گروهی خوب داشتم، اولین آن که خیلی مهم بود یک نمایشگاهی از هنر ایران در Barbican Centre لندن بود که خیلی جای مهمی است. یا اخیرا تعدادی از کارهای من که چاپ، قاب و آماده شده، درکتابخانه مرکزی شهر لیون، توسط گالری راه ابریشم نشان داده شد. در این نمایشگاه تقریبا تمام مجموعههایم به نمایش درآمد که خیلی برایم مهم بود، اگرچه با شنیدن عنوان مروری بر آثار…، یک مقدار احساس پیری به آدم دست میدهد! ولی خیلی جذاب بود. یا مثلا نمایشگاهی در موزه پمپیدو پاریس که موزه مهمی است، مجموعه بزرگی از هنر فمینیستها نشان دادند و در آنجا سه اثر از من در کنار کارهای آرتیستهای مهم دنیا بود که برایم اهمیت داشت. در حال حاضر اینکه کارهایم دیده شود، مهم نیست، اینکه نمایشگاه گروهی باشد و کنار بقیه هنرمندان دنیا و در جای درستی قرار بگیرم جذابتر است.
«هفتسنگ» آخرین نمایشگاه شما بود. با نمایشگاه قبلی چند سال فاصله داشت؟
اگر نمایشگاه در ایران را بخواهیم حساب کنیم، ۱۲ سال ولی در این مدت من نمایشگاههای دیگری خارج از ایران داشتم، یک کاری هم کردم که یک ویدیو اینسالِنشن بود و متاسفانه به خاطر اجرای سختی که داشت آن را در ایران نشان ندادم، برای همین آن را به حساب نمیآورند چون دیده نشده.
مجموعه «هفت سنگ» چگونه شکل گرفت؟
ماجرای «هفتسنگ» چند سال است که با من است و میتوانم بگویم سه سال بود که به این موضوع فکر میکردم و معمولا وقتی یک موضوعی به ذهنم میآید، صبر میکنم و همان لحظه کار نمیکنم چون خودم مدام آن را نقد میکنم و خیلی وقتها وقتی صبر و تامل میکنم، موضوع در ذهنم خط زده میشود ولی موضوع «هفتسنگ» موضوعی بود که در ذهنم ماند و اتفاقاتی که در ایران افتاد، هر بار به من ثابت کرد که همچنان آن موضوع جای کار دارد؛ ایده این بود که یک سنگ بسیار بزرگی وسط یک فضایی در خانه افتاده است. در واقع هر جا میرفتم این سنگ را میدیدم. سنگینی، مانعی را که در زندگی خودم بود، در زندگی دیگران و اطرافیانم هم میدیدم که وجود دارد. وقتی شروع به کار کردم کرونا آمد. در فضای خانه گیر افتادیم! ولی بعد از دو سال توانستم که ادامه دهم.
شما با انتخاب این ژانر پیامتان را صریح منتقل میکنید و امکان تحلیل و تفسیر را از بیننده میگیرید.
شاید، ولی در مجموعههای مختلف فرق میکند. بستگی به زمانهایی دارد که کار میکنم. مثلا سال ۸۸ با توجه به تاثیراتی که از فضا میگرفتم، شاپرکخانم را کار کردم. «شاپرکخانم» لایههای عمیقتری دارد. البته آن نمایشگاه بیانیه نداشت و فقط خلاصهای از نمایشنامه شاپرکخانم بود یا نقطه مقابلش مجموعه «مثل هر روز» که یک زنی را میبینید که یک رنده جلوی صورتش است، شاید آن مجموعه رُکتر و صریحتر باشد.
این روزها چه میکنید؟
خستگی در میکنم!
چطور خستگی در میکنید؟
در واقع به انجام یک پروژه جدید فکر نمیکنم. میدانید که مرحله فکر کردن به ایده جدید برای یک هنرمند خیلی مهم است و از دید من حتی مهمترین بخش کار است و من بعد از مدتها فکر کردن و اجرای کار آخرم احساس میکنم نیاز دارم به مغزم استراحت بدهم تا انرژی پیدا کنم برای کار بعدی. در این فاصله ترجیح میدهم به کارهای شخصی خودم که به تعویق انداخته بودم، برسم.
همیشه با خودم فکر میکنم چه چیزی به درد امروز ما میخورد؟ مشکل فعلی انسانها چیست؟ اگر نقدی به موقعیت زنان هست روی گفتن از حقوق زنان میمانم… اگر به دورانی برسیم که مساله زنان حل شده باشد هیچ پافشاریای ندارم که همچنان روی آن کار کنم… در مجموعههای آخرم سعی کردم بیشتر انسان امروز را فارغ از جنسیت نشان دهم و روی موضوعات دیگری متمرکز شدم که احساس کردم برایم اهمیت بیشتری دارند