1. خانه
  2. اخبار
  3. سایر خبرها
  4. یادداشت : مارک ریبو، فرانسوی آرام

یادداشت : مارک ریبو، فرانسوی آرام

یادداشت ترجمه شده‌ای از استاد ابراهیم هاشمی به بهانه‌ی سالروز تولد مارک ریبو

ابراهیم هاشمی عکاس ایرانیمرحوم ابراهیم هاشمی در مورد شخصیت شناسی نگاه «مارک ریبو» متنی را در سالها پیش ترجمه و تنظیم کرد که در نشریه عکس شماره ۹۱ به تاریخ آذر ۱۳۷۳ منتشر شد.
این متن بخشی از کتاب منتشر نشده «نقش عاطفی عکاس» است که مرحوم هاشمی مشغول ترجمه آن بود که دست اجل مهلت اتمام این پروژه و چاپ این اثر تالیفی ارزشمند را از وی گرفت.
اگر چه امروز که به بازنشر این متن می پردازیم «مارک ریبو» این عکاس آرام وفات کرده است ولی متن مربوط به زمانی بوده که این عکاس نامی و فعال در عرصه‌ی حیات به سعی و عکاسی اشتغال داشته است.
این متن به بهانه‌ی سالروز تولد این عکاس مورد توجه و انتشار قرار گرفته است. 
برای هر دو عکاس متن و مترجم متن، آرزوی آرامش روح و روان داریم. 
————————————————————————————————————————– 
مارک ریبو یکی از استادان بزرگ فتوژورنالیسم است اما کم رویی و گوشه گیری اش سبب شده که شهرت او به پای مقامش در عکاسی نرسد.
«من عکاسانی را که به راحتی با مردم ارتباط برقرار میکنند ستایش می کنم و به حال آنان غبطه میخورم. هرگز نتوانسته ام به خوبی بعضی از آنان با مردم ارتباط برقرار کنم، چون خیلی خجالتیام »
در آن لحظه منظور ریبو را نفهمیدم اما در آپارتمان مجلل وی، که در طبقه پنجم ساختمانی مشرف به باغ لوکزامبورگ قرار دارد، موضوع کاملا ” دستگیرم شد. با آنکه می گوید مایل نیست از خودش حرف بزند، با چند کلمه چگونگی شکل گیری کارش، و مهمتر از آن، سهمش را در عکاسی شرح می دهد.


کمتر کسی است که نام مارک ریبو را شنیده باشد. او طی سی و پنج سال گذشته بیش از بسیاری از عکاسان مشهورتر از خود کارهای چشمگیر و ماندنی ارائه داده است. او از نخستین روزهای‎ تأسیس مگنوم عضو آن بوده، با همه نشریه های معتبر همکاری داشته و تاکنون دوازده جلد کتاب منتشر کرده است. اما نمایشگاههای انفرادی او کمتر از نمایشگاههای بسیاری از عکاسانی است که نصف سن او را دارند. نام وی نیز همچون نامهایی که اغلب روی چکها با عنوان « قابل پرداخت به عکاسی که مرا تحت تأثیر قرار داد » نوشته می شود، پول ساز نیست. 
و پنجمین فرزند خانواده ای تاجر از اهالی لیون است. ریبوی کوچک بچه کم حرفی بود. برادران بزرگتر سربه سرش می گذاشتند که « از زبانت استفاده نمی کنی، شاید روزی از چشمهایت استفاده کنی ». چه پیشگویانی ؟ ریبو عکاسی را در چهارده سالگی با دوربین کداک پاکت وست پدرش که در جبهه های جنگ جهانی اول از آن استفاده می کرد شروع کرد، اما جنگ دیگری پیش آمد و ریبو که پرورده خانواده ای توانگر بود نه فقط زنده ماند بلکه با افتخار در نهضت مقاومت جنگید. او پس از جنگ به تحصیل در رشته مهندسی پرداخت.
ریبو می گوید: « من از همان اوایل شیفته خطوط و طرحهای هندسی بودم .» و اضافه میکند: « بسیار دوست دارم اشیا را تماشا کنم. تکرار هماهنگی شکلها و ترکیب بندی آنها را در معماری و آدمها جستجو کنم. لذت فوق العاده ای است وقتی که می بینید شکلها و طرحها به صورتی دلخواه در چهارچوب عکس جای می گیرند. »

ممکن است تصور شود که این دلبستگیهای ریبو به دلیل اشتغال او در زمانی کوتاه، پس از تحصیلاتش، در یک کارخانه بطری سازی بوده است، اما وی زیاد بر سر این کار نماند. روزی یک هفته به مرخصی رفت تا از چند جشنواره عکس بگیرد و دیگر بازنگشت. اندکی بعد با فروتنی به دیدن هنری کارتیه برسون رفت که پانزده سال از او بزرگتر بود و استاد بزرگ عکاسی شمرده می شد. کارتیه برسون پس از بررسی کارهای ریبو به او توصیه کرد که همان رشته مهندسی را ادامه دهد.
«هنری به من گفت عکاسی را رها کنم. نمی خواست مسئولیت من را به عهده بگیرد اما‎ چون برخواست خود پافشاری کردم و گفتم میخواهم عکاس شوم، انتخابم را تبریک گفت و بسیار اظهار محبت کرد و خیلی کمکم کرد. مثلا کار با یک دوربین قدیمی غیر انعکاسی را به من یاد داد که همه چیز را واژگون نشان می داد و به من گفت: بزرگان نقاشان دوره رنسانس از این شیوه در ترکیب بندی استفاده می کردند، به این ترتیب که از آینه به بومهای خود نگاه می کردند. نخستین جایی که این دوربین را بردم برج ایفل بود. در آنجا هنرمندان را سرگرم نقاشی از برج دیدم ولی کمروتر از آن بودم که با آنان گفت وگو کنم و به همین دلیل از طریق منظره یاب دوربین آنان را تماشا می کردم. اما اولین عکسهایی که با این دوربین گرفتم تقریبا ” آخرین عکسهایم با آن نیز بود زیرا به همان راحتی که با این دوربین می توانستم توازن ترکیب بندی را بررسی کنم تعادل خود را از دست می دادم. با این همه رابرت کاپا یکی از عکسهایی را که با آن دوربین گرفته بودم با عنوان سرخوش بر فراز ایفل به مجله لایف فروخت . این اولین فروش‎
کلان من بود . »

چندی بعد در ۱۹۵۳ از رییو دعوت شد که به مگنوم بپیوندد.
دو سال بعد او به سفرهای دور و درازی رفت. اتومبیل لندرووری را خرید و سیر و سیاحتی دوساله را در خاورمیانه و هندوستان آغاز کرد. ریبو از اولین خارجیانی بود که در ۱۹۵۷ وارد چین پس از انقلاب شد. سپس هشت ماهی را در خاوردور گذراند و بعد سرفرصت از آلاسکا نا مکزیک را سیاحت کرد. سه ماه در شوروی بود. سفرهایی نیز به اروپای شرقی کرد و در طول بیست سال بعد هر سال سفرهایی پیش می آمد؛ سفرهایی که به طور عمده زاییده دلبستگیهای شخصی بود.
«در آن روزها ماشیفته هند بودیم، شیفته چین و شیفته ویتنام. شور و شوق داشتیم که دنیا را کشف کنیم. از خانه و کاشانه خود دل بکنیم و از بند خلفیات و و عادات رایج رها شویم .

عکاسی برای من فی نفسه هدف نیست. میل شدیدی در من وجود دارد که به خیابانها بروم و به مردم و ساختمانها نگاه کنم، عکاسی وسیله ای است برای ارضای این میل؛ وسیله ای است برای ایجاد ارتباط و برای نشان دادن اینکه دنیا از دیدگاه ما و شخصیت ما چگونه است. این چه نوع صحبت از عکاسی است که این روزها مد شده؟ کوهی از کلمات را به هم می بافند و عکاسی را امری روشنفکرمآبانه جلوه می دهند. در نتیجه به لفاظی بدل می شود و ماهیت اصلی خود را که وسیله ایست برای دیدن از دست می دهد. هنگامی که من و دوستان عکاسم از سفر باز می گشتیم موضوع صحبتهایمان عکاسی نبود بلکه ماجراهایی بود که از سر گذرانده بودیم و مردم و انقلابهایی که دیده بودیم. عکاسی به ما آموخت که چگونه بافته های جدیدمان را ثبت کنیم. عکاسی وسیله سحرانگیزی است که از طریق آن می توان شور و شوق خود را نسبت به شکلهای بصری بازگو کرد.»

 

در واقع توجه ریبو به طرحهای تجسمی و ترکیب بندی آنها بیشترین تأثیر را بر کارهای بسیاری از عکاسان مطبوعات داشته است، اما همین امر نیز احتمالا سبب شده که او تحت تأثیر معلمش، کارتیه برسون، قرار گیرد که خود ریپو می گوید: « از طریق او توانستم راز معماهای ریاضی ترکیب بندی را کشف کنم .» با این همه، عکسهای ریبو کاملا با عکسهای معلمش تفاوت دارند. کارهای کارتیه برسون مالامال از حرکت و کشش است، حال آنکه ویژگی کارهای ریبو تعادل و هماهنگی است.
شهرت عمده ریبو در عکاسی مطبوعات ناشی از عکسهای سیاه و سفیدی است که هاله ملایمی از نور در آنها دیده می شود، اما او عکسهای رنگی فراوانی نیز برای مطبوعات تهیه می کند و در حال حاضر نیز سرگرم تالیف کتابی درباره کوهستان زیبای هوانگ شان، در جنوب چین است. کوهستانی که همواره حلقه رنگینی از مه، چون تابلوی آبرنگ آن را در خود گرفته است. دو کتاب قبلی او، چهره های ویتنام (۱۹۷۰) و مشاهداتی از چین (۱۹۸۱)، از بهترین نمونه های عکاسی سیاه و سفید عکاسی مطبوعات به شمار می روند.
اما باید اذعان کرد که او به علت کمرویی همواره از موضوع عکسهایش فاصله می گیرد و این البته برای عکاس متعهدی که می خواهد عکسهایش آینه فقر و محرومیت و ستیز و انقلاب باشد چندان امتیازی محسوب نمی شود. زمانی ریبو نوشت « عکاسی نباید نقش مشوق داشته باشد زیرا نمی تواند جهان را دگرگون سازد بلکه می تواند آن را به نمایش گذارد بخصوص هنگامی که جهان خود در حال دگرگونی است.» با این همه ریبو هیچگاه نخواسته است در زمره عکاسان پرسروصدا درآید. طبیعی است، زیرا اگر می خواست ناچار می شد با مردم سخن گوید و باز پای کمرویی به میان می آمد.


«می ترسیدم بیش از حد به مردم نزدیک شوم‎ و شاید به همین دلیل اغلب به جاهایی مثل آسیا رفته ام که مردمانش می دانستند من زبانشان را نمی دانم. اینکه نمی توانستم به زبان آنان تکلم کنم مایه دلگرمی ام بود زیرا هیچ وقت دوست نداشته ام با مردم حرف بزنم به خصوص زمانی که جوان بودم. وقتی زبان آنها را نمی دانید بهتر می توانید تماشایشان کنید .» و اضافه می کند : « دوربین من سپر در برابر تعرض دنیای خارج است .»

او نه سال پیش مگنوم را ترک کرد و اینک به طور مستقل کار می کند. عکسهای اولیه او از زمره آثاری نبود که برای او شهرت جهانی به ارمغان آورد.
«چهار ماه با سخت کوشی در چین کار کردم اما پانزده سال طول کشید تا توانستم عکسهای آن سفر را منتشر کنم.»
بی سبب نیست که او با عکاسانی که تازه شروع می کنند احساس همدردی می کند: «امروزه جوانان شکوه می کنند که عکاسی در گذشته ی دور آسان تر بوده است. گمان نمیکنم این حرف چندان درست باشد. درست تر این است که بگوییم عکاسی در گذشته نسبت به حالا متفاوت بود.
در آن زمان تعداد عکاسان انگشت شمار تعداد نشریه ها از این هم کمتر بود. اگر دستتان به لایف یا پاری ماچ یا پیکچر پست نمی رسید به زحمت می توانستید جای دیگری را برای عرضه کارهایتان بیابید. امکاناتی از جمله موزه ها، گالریها‎ و کمکهای مالی، که امروزه برای حمایت از عکاسی وجود دارد، در آن زمان به هیچ روی در دسترس نبود. از سوی دیگر سفر کردن بسیار ارزانتر بود و مردم علاقه وافری به شناختن دنیا داشتند. اما امروزه همه تلویزیون و دوربین عکاسی دارند. البته امکانات بیشتری در دسترس مردم قرار دارد. مجله های بیشتر و کتابهای بسیار زیادتری منتشر می شود. افزایش این امکانات، افزایش به مراتب بیشتر شمار عکاسان را سبب شده است و به همین دلیل برای موفق شدن ناگزیر باید تن به مبارزه داد.»

مارک ریبو اکنون شصت و پنج سال دارد و پدر چهار فرزند است. او که استاد بزرگ عکاسی است و برغم بی میلی اش به صحبت، بسیار شیوا و فصیح از عکاسی سخن می گوید، سرشار از شور زندگی است.«اگر میل به زندگی در شما بمیرد آثارتان رنگ می بازد زیرا عکاسی یعنی احساس زندگی احساسی پرشور و همه جانبه.»

برگرفته از نشریه عکس شماره ۹۱، سال هشتم، آذر ۱۳۷۳


مارک ریبو در ۳۰ ماه اوت سال ۲۰۱۶ میلادی در سن ۹۳ سالگی درگذشت. او یکی از آخرین بازماندگان نسل عکاسان بزرگ سدۀ گذشته بود.

نویسنده: ابرهیم هاشمی
منبع: نشریه ماهنامه تخصصی عکس
پیشین
در چنین روزی عکس برگزیده « صدای رسا » در سودان به ثبت رسید
پسین
در چنین روزی عکس برتر بخش اخبار روز وردپرس فتو ۲۰۲۱ به ثبت رسید

به تازگي منتشر شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست