مقالات تخصصی حاوی عکس از دوران همه گیری ویروس/پاندمی بیماری آنفولانزا را در سال ۱۹۱۸ اسپانیایی با نام ” مادر همه گیری ها ” می شناسد و از آن به عنوان دورانی سخت در حوره بهداشت و سلامت یاد میکنند.
عالم گیری این ویروس که گفته می شود حدود نیمی از جمعیت جهان را در آن زمان درگیر کرد.
در سال انتهایی جنگ جهانی اول؛ جنگی که پایانی برای همه جنگ ها نامیده شده بود؛ جنگی دیگر بین انسان خردمند و یک ارگانیسم بیماری زا درگرفت.
این جنگ جدید نه تنها جنگی برای پایان جنگ ها نبود بلکه آغازی بود برای شروع طغیان ها و موج های مکرر یک بیماری کشنده و مسری که در نهایت تلفات انسانیاش پنج برابر کشتگان میدان های نبرد مسلحانه شرق و غرب بود.
بین سال های ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ آنفولانزای اسپانیایی به سرعت سراسر جهان را درنوردید و جان بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر را در طول ۱۵ ماه گرفت. سرعت این فراگیری شوکه کننده بود. تعداد بیماران در بیمارستان ها و اجساد در گورستانها فشار عجیبی بر سیستم های بهداشتی، دولت ها و اقشار جامعه آورده بود. قرنطینه عمومی برخی شهرهای پرجمعیت، برپایی بیمارستان های اورژانسی و سیار، استفاده عمومی از ماسک های متنوع و فعالیت های آگاهی بخشی به سرعت برای جلوگیری از گسترش بیماری انجام شد؛ اما با این همه، نگرانی دیگری نیز وجود داشت؛ جنگ جهانی اول در جبهه های نبرد در جریان بود و میلیون ها سرباز بین این جبهه ها و هم چنین در راه بازگشت به کشورهایشان بودند و این خود به شیوع بیماری کمک می کرد.
در حالی که امروز ریشه اصلی این همه گیری مورد اختلاف نظر بسیار است؛ اما مستندات نشان می دهند که منشاء “آنفولانزای اسپانیایی” کشور اسپانیا نبوده است. این بیماری برای اولین بار در قاره اروپا، سپس قاره آمریکا و بخشی از قاره آسیا گزارش شد و بعد از آن به سرعت در سراسر جهان پراکنده شد؛ اما از آنجایی که گزارش های مرتبط با این بیماری در کشورهای تحت تأثیر جنگ سانسور می شد، داستان های مکرر در مورد آنفولانزای کشنده در اسپانیای بی طرف در جنگ و آمار مربوط به درگیری مردمان این کشور رسانه ای می شد.
نخستین موج بیماری در بهار سال ۱۹۱۸ اتفاق افتاد؛ زمانی که هنوز جنگ جهانی اول در جبهه های نبرد در جریان بود. در این موج، بیماری علائم خفیفی داشت و بیماران اغلب بعد از گذشت چند روز بهبود می یافتند. کشنده ترین موج در پاییز همان سال رخ داد؛ در این موج علائم بیماری بسیار شدید و کشنده بود و تعداد زیادی از بیماران جان خود را از دست می دادند. قدرت انتقال و سرایت بیماری به طور چشمگیری بالاتر رفته بود و کشورهای بیشتری درگیر بیماری بودند.
موج پایانی در زمستان سال ۱۹۱۸ تا بهار ۱۹۱۹ رخ داد. بعد از آن اگرچه این بیماری کماکان تهدیدی برای بشریت شناخته میشد اما تاریخ شناسان، تابستان سال ۱۹۱۹ را نقطهی پایانی در پرونده این عالمگیری مرگبار میدانند.
تبعات این همه گیری اما محدود به همان سال ها نشد و چه از منظر زیست شناسی – ویروس شناسی و چه از منظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تا سال ها بعد امواج سهمگین این بیماری ادامه داشت.
در ایران این عالم گیری همزمان با دوره سلطنت احمدشاه قاجار بود. جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ آغاز شد و ایران با وجود اعلام بیطرفی در این جنگ به پایگاهی برای سربازان روسیه در استان آذربایجان و قزوین و سربازان انگلیسی و هندی در بندر لنگه و بوشهر تبدیل شده بود. نبود سیستم بهداشتی منسجم، فقر، قحطی فراگیر و مشکلات سیاسی داخلی و خارجی؛ هم چنین شکنندگی اوضاع بهداشت و سلامت مردم بر اثر شیوع وبا و قحطی بر بالارفتن شمار کشتگان ایران موثر بود.
محمدعلی جمالزاده نویسنده معاصر در نوشته هایش میگوید: “در زمان جنگ جهانی اول سه عامل کشنده وارد شیراز شد؛ وبا، قحطی و آنفولانزا اسپانیایی. تعداد زیادی از مردم جان خود را از دست دادند. دکان ها و بازار ها بسته بود و دکتر، پرستار و دارو پیدا نمیشد.”
جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۰ میلیون نفر و جمعیت تهران؛ پایتخت قاجاری ۲۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده شده بود که بین ۹۰۰ هزار تا ۲میلیون ۴۰۰ هزار نفر از آنها در این همهگیری جان خود را از دست دادند.
گفته می شود بیماری از طریق مرزهای غربی کشور وارد کرمانشاه شد در نهایت به تهران رسید.
در آگوست ۱۹۱۸، نشانه های بیماری در همدان و قزوین مشاهده شد و در پایان ماه اوت، بیرجند در استان خراسان و بندر انزلی در شمال ایران تحت تأثیر قرار گرفتند.
در ابتدای سپتامبر، شیوع به استان سیستان و در هفته دوم سپتامبر، شیوع از قفقاز به تبریز رسید. گفته میشود که عامل ورود بیماری به ایران سربازان روس، بریتانیایی و عثمانی بودند که از ایران بیطرف در جنگ، به عنوان مسیر مواصلاتی جبهه های نبرد استفاده می کردند. برای عنوان مثالی از عمق فاجعه می توان به مرگ ۵۰۰۰ نفر از جمعیت ۵۰ هزارنفری شیراز اشاره کرد. میزان مرگ و میر در شهرهایی مانند: کرمانشاه ۱٪ و در روستاها تا ۲۰% گزارش شده بود.
با خوابیدن طوفان مواج بیماری در تابستان سال ۱۹۱۹، جهان دیگر شبیه به قبل نبود. بیماری شماری از جوانان قوی و سالم را به کام مرگ کشانده بود؛ جوانانی که نیروی دفاع و تولید کشورها بودند. پیامدهای جنگ حالا با پیامدهای بیماری همراه شده بود و تغییرات اقتصادی، صنعتی، اجتماعی و فرهنگی از یک سو و تغییر در مناسبات بین المللی و گفتمان سیاسی از طرف دیگر پنجره ای جدید را به روی دنیا گشوده بود.
دورهی پس از این بیماری در ایران نیز مانند سراسر جهان تغییراتی شگرف داشت. در ایران درد و آلام مردم، نخبگان و روشن اندیشان را بر آن داشت تا به ضرورت تقویت سیستم بهداشتی و درمانی کشور جدی تر و هدفمندتر بیاندیشند و همین امر زمینه ساز تحولاتی مهم همچون تاسیس شعبه انستیتو پاستور پاریس در ایران به سال ۱۲۹۹ ه.ش شد.
امروز نیز گویی جهان بر نقطه ی تکرار ایستاده است. یک فراگیری ویروسی، تمام جهان را تحت تاثیر قرار داده است. درست همانند بیش از یکصدسال پیش با این تفاوت که ما ابزار بیشتری برای ثبت و ضبط تجربیاتمان داریم. شاید برای ما که تجربه زیست در پاندمی در کارنامه تجربیاتمان ثبت شده است حال و روز مردم یک قرن پیش بیشتر ملموس باشد. تا قبل از این ما فقط شنوندگان این ماجرا بودیم اما اکنون با بند بند وجودمان این تجربه را لمس می کنیم. ما جهانیان زیسته در روزگار آلودگی حال مردمان زیسته در روزگار آلودگی را خوب می فهمیم. شاید اگر مردم آن روزها هم مانند ما به شبکه های اجتماعی و گوشی های هوشمند دسترسی داشتند، بی شک امروز گنجینه ای داشتیم از بیان احوال مشابه با روزگار خودمان اما گذشته را نه می توان از نو ساخت و نه باز پس گرفت؛ پس چه خوب اگر ما آینده سازان مناسبی باشیم و چه خوبتر خواهد شد اگر سطر به سطر تجربیات مصور و مکتوب شود تا نسل های بعد در مواجه با چنین شرایطی که احتمال رخداد آن در هر دوره ای وجود دارد کمتر دچار خطا و سردرگمی شوند. درد همان درد است، دردی مشترک، تجربه ای تلخ، جدا افتادگیِ ترسناک از آنچه قبل از این طوفان، زیستن طبیعی و اجتماعی نام داشت. زمانی که از ما بگذرد و ما نیز به تصویری در تاریخ بدل شویم؛ زمانی که عکس های ما در کنار عکس های ۱۹۱۸ ورق بخورد قطعا آیندگان درک میکنند که همه چیز چقدر هم جنس است. چقدر جنس فاجعه، جنس ترس ها و امید ها، شعارها و بدقولی ها، فداکاری ها و جان نثاری ها شبیه هم است.
برای ما نیز از آن زمان تصاویری مانده که تک به تک با آنچه امروز میگذرد همخوانی و شباهت دارد….