منبع : روزنامه ایران
کاووس صادقلو
دبیر گروه ویژه
تصویرگر ماندگارها
گفت وگو با فخرالدین فخرالدینی هنرمندی که با عکس روانشناسی میکند
همیشه آشنایی با عکاسان بنام جهان و دیدن آثارشان برای هر عکاسی لذت بخش بوده است. آنسل آدامز، رابرت کاپا، هانری کارتیه برسون، استایکن، یوسف کارش و…
این فکر که ایران جزو آن دسته از کشورهایی است که عکاسی بعد از تولدش خیلی زود وارد دربار میشود و کمی بعد به سطح جامعه راه پیدا میکند و به شیوههای تجربی و آکادمیک در گذشت زمان ساختار محکمی مییابد اما ناشناس باقی میماند آزار دهنده است.دانشگاه و مراکز آموزشی محلی شد برای شناساندن تمام عکاسان غیرایرانی و نبود مرجعی برای تاریخچه و شناسنامه کسانی که در این حرفه مشغول بودند این رنجش را بیشتر مینمود.
عکسهایی بدون زیرنویس و نام ونشان، عدم گردآوری آنها برای به ثبت رساندن تاریخ مصور ایران، تصاویری پخش شده در آلبوم خانوادهها و گاه رسانهها همه دست در دست هم دادند تا این هنر در ابهام و حرفه عکس در کشورمان مغموم واقع شود.
بدین منظور تصمیم گرفتیم تا صفحهای به نام «حرفه عکس» از امروز در روزنامه ایران منتشر کنیم تا در آن بتوانیم به معرفی عکاسان معاصر ایران، نوع نگاه، سبک، نمایش آثار، تحلیل، یادداشت، نقد و… عکسهایشان که دسترسی به آنها کار چندان آسانی نبود، بپردازیم.لذا به سراغ مرد ۸۵ ساله عکاسی پرتره ایران فخرالدین فخرالدینی رفتیم که همچنان شاداب به کار و حرفه عکاسی مشغول است و البته کمی هم در فراغت نقاشی میکند. امید است این صفحات در کنار صفحه آلبوم قرن مرجعی باشد برای عکاسان جوان ایران.
سال ۱۳۱۱ در آذربایجان در خانواده ای هنرمند به دنیا آمد؛ پدرش عکاس و شاعر و تخلصش محزون بود، مادرش اصلی نام داشت، از ترکیه آمده و خانه دار بود. از کودکی به نقاشی علاقه داشت و همچنان نیز این روند ادامه دارد و عکاسی را ا ز ۱۷ سالگی آغاز کرد، تصاویر متعددی در طول ۶۸ سال از بزرگان علمی، ادبی، فرهنگی، هنری و… در قاب دوربینش به ثبت رساند و اینک فرصتی مهیا شد تا بتوانیم سرگذشت حرفه ایش را بشنویم.
چگونه وارد دنیای هنر شدید؟
از کودکی به نقاشی علاقه زیادی داشتم تا جایی که روزی در میهمانی شعرای آذربایجان آقای ارژنگی از نقاشان آن دوره پرترهای از فردوسی را بهعنوان هدیه به انجمن شعرای آذربایجان آورده بود که توجه من به آن جلب شد؛ از او اجازه خواستم تا در همانجا یک کپی از آن بکشم و او با گوشه نگاهی اجازه را صادر کرد و من آن تصویر را کشیدم و همچنان نگهداری میکنم. آن زمان من تنها ۱۱ سال داشتم.
چرا از نقاشی به عکاسی آمدید؟ تفاوت در چه بود؟
پدر من عکاس و شاعر بود او یک دوربین کوک آلمانی داشت، روزی دوست پدرم که هاشم آقا نام داشت بهمنزل ما آمد، من از فرصت استفاده کردم و از او عکسی گرفتم، شیشه را در تشتک ظهور کردم، بسیار خوشایند بود و از این کار لذت بردم. وقتی پدرم بهخانه آمد عکس را به او نشان دادم و نظرش را جویا شدم، تعریف و تمجید او را شنیدم و گفتم که عکاس اش من هستم و او مرا تحسین کرد؛ همین اتفاق باعث شد تا به عکاسی علاقهمند شوم.
یعنی استاد عکاسی شما پدرتان بود؟
بله
عکسهای طبیعت شما قابل تأمل است با این حال چرا پرتره را انتخاب کردید؟
از دوران کودکی پرتره محمد خیابانی، ستارخان و برخی مشاهیر را نقاشی میکردم و علاقه و گرایش به پرتره نگاری از آن زمان در من ایجاد شد. بعد از آن تصاویر زیبای پرتره در مجلاتی چون ویزدوم و آنوئل فتوگرافی که آثار عکاسانی چون یوسف کارش و ادوارد استایکن و فیلیب هالسمان در آنها چاپ میشد مرا تحت تأثیر قرار داد و باعث شد تا گرایش بیشتری به این شاخه عکاسی پیدا کنم، همچنین به اعتقادم یکی از نکات مهم این گرایش آن است که شخصیت آدمها را میتوان با این نوع عکاسی بهنمایش گذاشت.
دلیل سفر به خارج از ایران چه بود؟
تا ۲۵ سالگی بهدرجهای از عکاسی رسیده بودم که در دوره خودش قابل قبول بود از طرفی نقاشی باعث شده بود که دید ویژهای در عکاسی پیدا کنم همین موجب پیشی گرفتن از پدرم در عکاسی شد. بهمرور آن قدر تحت تأثیر عکسهای معروف جهان قرار گرفتم که نقاشی را کنار گذاشتم. در ۲۶ سالگی به منظور تکمیل آموخته هایم به آلمان نزد شارکوفسکی رفتم و به مدت یک سال ونیم با او همکاری داشتم.به دلیل نقاش بودنم در رتوش زبردست بودم و بهدلیل آشنایی با نقاشی مینیاتور ریزه کاری در رتوش را نیز بخوبی انجام میدادم و در این کار بینقص عمل میکردم به طوری که او را متحیر میکردم. تا بدان جا که در طول همکاری بهطور دائم از من تعریف میکرد. برخی تکنیکهای عکاسی را از او آموختم و در نهایت قصد بازگشت به ایران داشتم. شارکوفسکی با این تصمیم من مخالف بود و در نهایت اصرار به بازگشت، باعث شد تا دوربینی را که هماکنون در استودیو من است به رسم یادگار به من دهد. احساس میکردم آموخته هایم بعد از بازگشت به ایران مرا راضی نمیکند به همین دلیل سفر بعدی را به امریکا داشتم، یک ماه میهمان محمد زرین دست در لس آنجلس بودم، بعد از آن در اطراف سانفرانسیسکو خانهای اجاره کردم و به کلاسهای «آرت آکادمی سانفرانسیسکو» رفتم. سه سال با حضورم در آن آکادمی شیوههای جدید ظهور و چاپ را فراگرفتم.
از دیدارتان با «یوسف کارش» و «آنسل آدامز» برایمان بگویید؟
در امریکا از محل اقامتم با «یوسف کارش» تماس گرفتم (عکاسی که با گرفتن عکسی از چرچیل شهره جهانی بود، چرچیل در مراسمی گفته بود هر عکاس میتواند یک عکس از من بگیرد. وقتی نوبت او شده بود سیگار چرچیل را از دستش گرفته بود و این جسارت او باعث شده بود تا چرچیل اجازه دهد چند فریم عکس بیشتر بگیرد) پس از گذشت چند ماه به همراه فرهاد برادرم به دیدن او رفتیم که در هتلی معروف در کانادا زندگی میکرد و دفتر کارش هم در طبقه ششم همان هتل بود. عکس هایم را به وی نشان دادم و بسیار خوشش آمد و این آغاز دوستی من و او بود. همچنین در امریکا آقای «جیره بندی» از دوستان من در «کارمند ولی» نزدیکی «سانفرانسیسکو» زندگی میکرد که دارای بهترین گالریهای آن منطقه بود؛ او همسایه آنسل آدمز بود، او مرا به خانهاش دعوت کرد و به همراه آنسل آدامز بهصرف ناهار پرداختیم و با هم همصحبت شدیم سپس به دفتر کارش رفتم و از او نکات بسیاری آموختم.
دلیل بازگشتت به ایران چه بود؟
پدرم را به امریکا بردم تا شاید بپذیرد به آنجا مهاجرت کنیم. پس از سه ماه اقامت در هتل از او پرسیدم نظرت در خصوص زندگی کردن در اینجا چیست، او موافق مهاجرت نبود. من نیز بهدلیل وابستگی زیاد به خانوادهام به ایران بازگشتم. پس از آن چندین سفر به امریکا داشتم که طولانیترین این سفرها از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ بود که کسب تجربه علمی خوبی به همراه داشت.
نخستین پرتره حرفهای که گرفتید کدام عکس بود؟
نخستین پرتره از حسین بهزاد(نقاش) و دومی را از سعید نفیسی (ادیب) گرفتم.
آیا فعالیت آکادمیک داشته اید؟
۱۴ سال در دانشگاه هنر به دعوت خانم دکتر کاتب تدریس میکردم و کلاسهای فنون بازسازی عکس و نورپردازی پرتره دروسی بودند که در آن سالها تدریس میکردم، اما بهصورت خاص یا انفرادی شاگردی نداشتم.
شیوههای عکسبرداری شما چگونه است؟
عکاسی پرتره فقط گرفتن یک عکس چهره نیست، شما با این کار نوعی شخصیتگرایی هم انجام میدهید. عکاس نه تنها باید مباحث فنی عکاسی نظیر کمپوزیسیون (ترکیب بندی) و سایه را بداند، بلکه باید شناخت خوبی از کسی که قرار است عکاسی کند، داشته باشد. عکاس پرتره باید روانشناسی بداند و بتواند حسی را که از سوژهاش میگیرد در تصویر منعکس کند. هیچوقت به سوژه نمیگویم که برای عکاسی آماده باشد چرا که ایجاد استرس میکند و عکس آن گونه که باید باشد نمیشود.به آنها میگویم فکر نکنید که برای عکس گرفتن آمده اید، ما قرار است گپی دوستانه داشته باشیم و درحال نوشیدن یک فنجان چای یا قهوه به گفتوگو با آنها میپردازم و در نتیجه آن به شخصیتشان پی میبرم و این گونه فرم قرار گرفتن شخص در مقابل دوربین، حالت چهره، جدی یا راحت بودنش را تشخیص میدهم. برقراری ارتباط با سوژه کمک ویژهای به خروجی عکس میکند و نتیجه متفاوتی حاصل میشود.
خاطرهای دارم از عزتالله انتظامی که قرار عکاسی داشتیم. وقتی به استودیو آمد از او خواستم تا دکلمهای از شکسپیر را اجرا کند تا نورها را تنظیم کنم و در حالی که به خواندن دکلمه مشغول بود و متوجه نبود، از او عکاسی کردم.
اعتقادم این است که عکاس باید تمام مراحل از عکاسی تا ظهور و چاپ را خودش انجام دهد.در عکاسی پرتره استفاده از لنز مناسب و نورپردازی اهمیت زیادی دارد. ما نمیتوانیم برای همه مدلها از یک نوع نورپردازی استفاده کنیم ،باید بر اساس شناختی که از فرم و فیزیک چهره سوژه بهدست میآوریم نور را طراحی کنیم. همیشه از دیافراگمهای بسته استفاده میکنم و با نورپردازی و ایجاد سایه روشن به عکسها عمق میدهم و سوژهها را از بکگراند جدا میکنم. من در کارم از تکنیکهای عکاسان مختلف الگوهایی برداشتهام اما موافق با کپیبرداری نیستم. عکس هایم ویژگیهایی دارد که مرا نسبت به عکاسانی چون هالسمان، اشتایکن و یوسف کارش متمایز میکند. تفاوت کار من این است که بیشتر چهره سوژه هایم مهم است نه محیط اطرافشان، چرا که به نظرم شخصیت افراد در صورتشان نمایان است.
چند کتاب منتشر کرده اید و آیا کار عقب ماندهای دارید که انجام نداده باشید؟
سه کتاب تاکنون منتشر کردهام که یک جلد آن به نقاشی هایم و دو جلد دیگر به پرترههایی که در طول سالهای متمادی از پرترههایی که از مشاهیر ایران زمین گرفتهام(پرتره های فخرالدین فخرالدینی ج۱/ ۱۳۸۳ و پرتره های فخرالدین فخرالدینی ج۲/ ۱۳۹۴ ) اختصاص دارد. اکنون در حال آمادهسازی سومین جلد از مجموعه پرترهها هستم.
نظرتان در مورد زندگی چیست؟
شما برخلاف آن مستند ساز پرسیدید که گفت در مورد مرگ چه فکر میکنی، گفتم انسان اگر به مرگ فکر کند هر روز خودش را کشته است ؛هیچوقت به آن فکر نکرده و نمیکنم وقتش که بیاید همه میروند. زندگی زیباست.
۱ دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
یادش بخیر برای مستندم این سوال از استاد کردم هنوزبخاطر دارن جوابشونو <>