1. خانه
  2. مقالات
  3. چند روایت از یک عکس (۱)

چند روایت از یک عکس (۱)

همیشه داستانهای نهفته در عکسها برایم جالب بوده است. تا اینکه در یک دورهمی مجازی با دوستان، تصمیم گرفتیم که هر یک داستانی در باره این عکس بنویسیم . و این داستان‌های کوتاه را اینجا همراه با عکس تقدیم‌تان کنیم.

 

راوی نخست: نسرین ترابی /پژوهشگر تاریخ عکاسی
شیشه ی عکس
“در اتاقی مبله، با پرده هایی سنگین و کنار زده، مردی که سبیل هایش را حسابی به طرف بالا تاب داده، قلیان می کشد. بدنه ی قلیان بنظر سفالی با نقش های ساده هندسی است.
او با نگاهی مطمئن و چهره‌ی تریاکی، مستقیم به دوربین نگاه می کند. کت و شلوارش اطو کشیده شده وکفش‌هایش چرمی است.
زن حجاب سر ندارد. موهایش را بسته و جلوی موهایش فرفری است. بلوز و دامن بلند پر چین به تن و بچه ی هفت هشت ماهه ای در آغوش دارد. روی مبل مخملی در نزدیکترین فاصله به دوربین نشسته است. زیر پایشان فرشی با نقوش قالی ایرانی است.
دختر بچه ای حدود هفت سال که پیراهن زیر زانوپ وشیده و به موهایش تلی با پاپیون زده، کمی بور با نیم چکمه ای که روی جوراب های بلندش پوشیده و از گوشه‌ی چشم عکاسباشی را می پاید.
مقاله عکاسی: چندروایت از یک عکس
روی دیوار پارچه ی منقشی آویزان شده که روی آن حد اقل دو حکم به زبان غیر فارسی و کناره های تزئین شده آویخته، زیر آن تعدادی ازعکس های مکانها و ساختمانهای تاریخی ایران در قطع کوچک سلسله وار چسبانده شده و در کنار پارچه، چند عکس با آرایش لوزی وار روی دیوار، در قابهایی با چوبهای تیره صلیب مانندی نصب شده است. مشابه این قابها را در عکسی از ارامنه ارومیه مجموعه آقای سارکزیان دیده ام.
عجیب آنکه عکسی از ناصرالدین شاه و محمدعلی شاه در میان این شش قاب دیده می شود. اما نه در ارتفاع متناسب با قدر همایونی‌شان. عکسی که در مرکز این لوزی است درست دیده نمی شود. در ادامه دو عکس هم در پایین. یکی از آن عکسها بنظرم خیلی آشناست. مدل سبیلهایش شباهتی به مارتیروس خان داماد سوریوگین دارد. روی دامن زن با رنگ سفید شماره ای می بینیم که مرا به یاد عکس‌های سوریوگین می اندازد.
پشت سر مرد گلدان، پرگلی به فاصله نزدیک قرار دارد. اشیاء تزئینی دیگری هم روی دیوار و روی لبه شومینه قرار دارد. یک لنگ کفش تزئینی روی میخی بر دیوار است.
تاریخ گرفته شدن این عکس باید مربوط به بعد از سلطنت محمدعلی شاه باشد. چون محمد علی شاه در لباس سلطنتی است. مردان دیگر قابها، صاحب منصب و نظامی هستند.

در حالیکه مرد شبیه مردان متجدد قاجاری است، بنظر می رسد زن و فرزندانش ایرانی نباشند. آیا این ها ارمنی هستند یا مرد ایرانی همسری از ارامنه یا مسیحیان گرفته و یا خانواده ایرانی تحت تاثیر فرهنگ اروپاییند. یا مرد از کشور دیگری است که به ایران علاقه دارد. شاید آنها در ایران هم نباشند. خانواده ای از کشوری دیگر که عکس یادگاری برای یک ایرانی فرستاده اند و یا خانواده آشنایی از دوستان سورویوگین. به هر حال عکس روی نگاتیو شیشه ای با وضوح بالا گرفته شده و اینجا استودیوی عکاسی نیست. چیدمان نشستن آنها به شکل اِل است .
عکس را روی صفحه مونیتور درشت تر می کنم. صدای راوی می آید. او قصه ی این عکس را تعریف می کند :
“اول قرار بود که همه مقابل پرده منقش وعکسهای آویخته بر دیوار، کنار شومینه روی یک مبل بنشینند اما دخترک با لجبازی روی مبلی نزدیک پنجره نشست. او امروز حال خوشی ندارد . مادر که موهایش را شانه می زد، دردش آمده بود. بعد هم آن پارچه ی مسخره ی پاپیون را چند بار به تلش بست و باز کرد. می خواستند از او دختری بسازند که دیگر خودش نبود. حتی دوست نداشت به عکاسباشی نگاه کند . “چه کارهای مسخره ای. عکس؟ دیگر چه؟ می خواهیم چکارشان کنیم. برای مادر بزرگ بفرستیم که روی طاقچه بگذارد و بعد پسر خاله کوچک بیاید نگاهش کند و زبانش را در بیاورد؟ و شاید یک روز دور از چشم بقیه، عکس را ببرد پشت دیوار بلند باغ بسوزاند . آن وقت اخم من در عکس، اول قهوه ای بشود و بعد خاکستری و دیگر هیچ کس دیده نشود؟
برای همین، امروز صبح زود مرا از خواب پرانده اند که پاشو دختر جان. چه خبر است؟
من عکس دوست ندارم. همه چیز سیاه و سفید است. رنگ موهایم را دوست دارم . باید نقاشباشی، دوست مادرم بیاید، مرا کنار میز مدور چوب گردو، در حالیکه منگوله های پرده ی ارغوانیمان پیدایند، با شکوه و رنگ بکشد و یادش باشد حتما کک و مک های روی بینیم را پاک کند. “
مادر که شب از اسهال بچه کوچک درست نخوابیده، ناچار باید بیدار می شد و به خواهش همسرش جواب می داد. ” باز می خواهد به سفر برود و می گوید اگر عکس ما را داشته باشد، کمتر دل تنگ خواهد شد و این دختر هم که مدام لجبازی می کند نه حمام رفتنش آدمیزادیست نه لباس پوشیدنش. حالا مرد خواهد گفت که ” این هم از تربیت بد تو است. و گرنه بچه را هر جور بار بیاری، بزرگ می شود .”
و دختر بزرگ شده بود . “مثل اسب چموشه . خدا عاقبتش را بخیر کند . “
مرد، اما به این فکر ها نبود. خیالش جاهای دیگر می پرید. منصب جدید و مهمانی های سلطنتی و میزهای قمار. رودهای پر آب و جنگل های سبز.
بیدار خوابی کشیدن های با هم مسلکان، خوش گذرانیها و هِی…،گاهی هم یاد زن و فرزندانش می افتاد. اما خانه را زیاد نمی توانست تحمل کند. خانه، جایی برای سرزدن های ناگهانی و رودرواسی های اول خانواده با او و بعد اخت شدنشان و از سر و کولش بالا رفتن، بود.
بچه ها را در حدود دو سالگی تا حدود چهار، پنج سالگی بیشتر می پسندید. قبلش که مدام گریه و زبان نفهمی و گاهی شیرین زبانی که برای آن همه بد اخمی و بیماری و شاشیدن روی لباس، کفایت نمی کرد. بعد از چهار پنج سالگی هم که بلبل زبانی ها به طرف گستاخی می رفت. بخصوص دخترش.
اما دنیای بیرون، جای خیلی بهتری بود. با رفقا سر منقل هم حالی داشت. گاهی هم رقاصه یهودی دلی می برد و حالی می داد.
روی اسب، بهترین جای دنیا بود . وقتی می تازاند و چهار نعل می رفت. باد صورتش را نوازش می داد . بخصوص بهار و در روستا، که عطر شکوفه ها همه جا می پیچید.
با همسرش درست روز عروسی آشنا شده بود. باید همسر و فرزندانی می داشت. همه با هم دست بالا زده بودند و دختر صراف باشی را که جهیز خوبی هم داشت، برایش پیدا کرده بودند. حتی به چشم هایش هم نگاه نکرده بود. می خواست چکار.
زن مدام سرش پایین بود تا وقتی که دو تا بچه به ریشش بند کرد و آن وقت بود که صدایش در آمد. با صدای ونگ ونگش مدام حوصله اش را می برد. اما دست پختش خوب بود. بخصوص ماهی شکم پرش حرف نداشت. فقط کاشکی هنوز سر به زیر و مگو بود.” بهترین زنها لال ها هستند !!!”
آن مرد با سبیل‌های پرپشت و آویخته پدرش بود. از نظامیان عهد ناصری که با افتخار مدالهای مختلف را بر سینه داشت. اما او، از زمینها و اشرفی های فراوانی که برایش بجا گذاشته بود بیشتر خوشش می آمد.
عکس شاه شهید هم باید آنجا می بود.” فدای یک لاخ موی سبیل قدر قدرتشان، که تا بودند همه چیز درست بود و وقتی رفتند ای وای. آن پسر دست و پا چلفتی مریضشان که نگو . و بعد هم آن یکی که می خواست خودی بنماید و نشد و فرار کرد. حالا! ما به کجا افتاده ایم. مشروطه بازی و تازه به دوران رسیده های منورالفکر زورکی. خدا عاقبتمان رابخیر کند .”


راوی دوم: آیدا ایزدی
راوی سوم: سهیلا بیات مختاری
راوی چهارم: مینا حمیدی

منبع: پایگاه عکس چیلیک
پیشین
چند روایت از یک عکس (۲)
پسین
آیا عکاسی هنر است؟

دیگر مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست